مولانا جلال الدین – بدیع الزمان فروزانفر – فصل سوم – نامه و غزل اوّل

ایّها النّور في الفؤاد تعال
غاية الوجد و المراد تعال
انت تدري حياتنا بیدیک
لاتُضیّق على العباد تعال
یا سلیمان دار هدهد لک
فتفضل بِالافتقاد تعال
ایّها العشق ایّهال المعشوق
جز عن الصدّ و العناد تعال
ایّها السّابق الّذي سبقت
منک مسبوقة الوداد تعال
فمن البحر صحّة الارواح
انجز العود یا معادتعال
استرالعيب و ابذل المعروف
هکذا عادة الجواد تعال
چه بود پارسی تعال بیا
یا بیا یا بده تو داد تعال
چون بیایی زهی گشاد مراد
چون نیایی زهی کساد تعال
ای گشاد عرب قباد عجم
تو گشایی دلم به یاد تعال
ای درونم تعال گویان تو
وی زبود تو بود باد تعال
طفت[۱] فیک البلاد یا قمرا
بی محیط و بالبلاد تعادل
انت کالشمس اذ دنت و نأت
یا قریبا علی العباد تعال

————

[۱]– از این بیت توان دانست که مولانا این بار هم به طلب شمس در شهرها طواف کرده است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *