مولانا جلال الدین – بدیع الزمان فروزانفر – فصل چهارم – روزگار تربیت و ارشاد

چون مولانا از وجود شمس نومید و از جستجوی او فارغ دل گشت و به قونیه باز آمد
بنای تربیت و ارشاد را بر بنیادی نو و اساسی جدید نهاد و هرچند به ترک وعظ و تدریس
و تصدّی مناسب ظاهر گفته بود به دلگرمی تمام به تکمیل ناقصان و ارشاد سالکان روی
آورد و به وسیلۀ بيت و غزل و سماع، نازک طبعان لطیف خوی را به رقایق انسانیت آشنا
می کرد و گاه و بی گاه امیران و فقیران و مسلم و نامسلمان را به یگانگی و دوستی راه
می نمود و به غایات کمال می خواند.

در حقیقت دورۀ آشفتگی و انقلاب و سرگرمی مولانا از انوار معانی و حقایقی که در
وجود شمس می یافت، مسافرتی عقلانی بود که مولانا از آن سفر با دلی لبریز از حقیقت و
وجودی ممتلی از لطف ذوق باز آمد و نتایج این سیر را به رشتۀ الفاظ کشیده به رسم
ارمغان در دامن روزگار افشاند و بر یاران معاصر و آیندگان نثار کرد.

ازین تاریخ (سنة ۶۴۷) تا هنگام ارتحال (۶۷۲) مولانا به نشر معارف الهی مشغول بود
ولی نظر به استغراقی که در کمال مطلق و جلوات جمال الهی داشت به مراسم دستگیری و
ارشاد طالبان چنان که سنّت مشایخ و معمول پیران است عمل نمی کرد و پیوسته یکی از

یاران گزین را بدین کار برمی گماشت و اولین بار شیخ صلاح الدّین را منصب شیخی و
پیشوایی داد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *