مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: تقریر دیگر در بیان مقصود
بیان مقصود فوق را به این تقریر نیز میتوان گفت که از باطن روح امری ملکوتی انسان، دریچهیی است نامرئی به عالم غیب و ماورای طبیعت، که سلسلۀ علل و معلولاتش همچون آیینههای متعاکس به هم میپیوندد تا به ذات قیوم مبدأ المبادی و حقیقة الحقائق منتهی میگردد.
و به عبارت دیگر از خم وجود بشری راهی است به دریای احدیت سرمدی که سرچشمۀ زلال زایندۀ همه فیضهای آسمانی؛ و منبع سرشار جاویدان جمیع علوم و هنرها؛ و مخزن افکار نغز و الهامات بیشایبۀ روحانی؛ و مصدر تمام اعمال صالح و احوال و اقوال شایستۀ منزه از خطا و خطل انسانی است؛ و هر قدر آن راه آب؛ پاکتر و فراختر، و آن دریچه بازتر و گشادهتر باشد، مواهب الهی به بشر افزونتر و ارجمندتر خواهد بود.
خوشا و خنکا آن نیکبخت از بندگان مخلص (به فتح لام) که در حصار عصمت حقتعالی از معاصی دور نشسته، و از توغل در شهوات جسمانی آن راه آب را کور نکرده، و آن روزن روشنیبخش را بر خود نبسته باشد!
باری دربارۀ مطالبی که در این فصل گفته شد تحقیق مولوی را از دفتر ششم مثنوی شریف بشنوید و خوب توجه کنید
یعنی چون عطای حق از دست کسی؛ و آواز شاه از گلوی عبدالله به ما رسید؛ درست باشد که بگوییم آن دست از حق، و آن گلو از شاه است؛ و نیز جائز است که آن عطیه را به آنکس و به خدا؛ و آن آواز را به شاه و عبدالله هر دو نسبت بدهیم
این همه از حق بود، تو واسطه/ در میان ما و حق، تو رابطه
و جان مطلب همان است که بارها گفتهایم «در بشر روپوش کرده است آفتاب».
[۱] زان سبب: خ.
[۲] هرچه: نیکلسون.
[۳] گر ماهیی: خ- موافق این نسخ یاء دوم آخر «ماهیی» یاء نکره است، اما موافق متن یاء نکره و مصدری هر دو محتمل است.
[۴] افسرد: خ.
[۵] تو: خ- متن با شین ضمیر مفعولی است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!