مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است
از عناوین دفتر سوم است در حکایت آن کس که از دعا و الله گفتن پشیمان شده بود؛ چون لبیک نمیشنید؛ و خضر عارف در خواب از طرف خدا بدو گفت:
گفت خضرش که خدا گفت این بمن/ که برو با او بگو ای ممتحن[۱]
گفت آن[۲] الله تو لَبَیک ماست/ آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست
نی تو را در کار من آوردهام/ نی منت مشغول ذکرم[۳] کردهام[۴]
حیلهها و چارهجوییهای تو/ جذب ما بود و گشاد آن پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست/ زیر هر یارب تو لبّیکهاست
جان جاهل زین دعا خود دور نیست/ زانکه یارب گفتنش دستور نیست
بر دهان و بر دلش قفل است و بند/ تا ننالد با خدا وقت گزند
زانکه درد و رنج و بار اندهان/ شد نصیب دوستانش در جهان[۵]
درد آمد بهتر از ملک جهان/ تا بخوانی مر خدا را[۶] در نهان
خواندن بیدرد، از افسردگی است/ خواندن با درد، از دلبُردگی است
آن کشیدن زیر لب آواز را/ یاد کردن مبدأ و آغاز را
آن شده آواز صافی و حزین/ ای خدا ای مستغاث[۷] و ای مُعین
[۱] نیکلسون این بیت را در نسخه بدل حاشیه آورده است.
[۲] نی که آن: خ
[۳] نی که من مشغول ذکرت: چاپهای معمولی
[۴] در نیکلسون این بیت نسخه بدل است.
[۵] این بیت را نیکلسون ندارد.
[۶] تا بخوانی تو خدا را: چاپهای معمولی
[۷] کای خدا و ای مستغاث: خ.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!