مولوینامه – جلد اول – فصل دوم: عقاید مذهبی و مسائل فقهی شرعی مولوی در مثنوی – تسبیح و تهلیل موجودات
مولوی در عرفان و توحید به جایی رسیده بود که از جمیع طوایف بشر و مذاهب مختلف سهل است، بلکه از سراسر موجودات حیوانی و نباتی و جمادی نیز با زبان حالی و تکوینی بانگ توحید و آوازۀ تهلیل و تحمید میشنید و حقیقت این آیۀ شریفه را «وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ: بنی اسرائیل ج ۱۵» به دیدۀ کشف و شهود میدید و به گوش حقیقت نیوش میشنید.
چون مُسَبَح کردهیی هر چیز را/ ذات بیتمییز و باتمییز را
مقصودش از ذات با تمییز نوع انسان و ملائکۀ ملاأعلی است؛ و ذات بیتمییز مقصود جمادات و نباتات و حیوانات است.
هریکی تسبیح بر نوعی دگر/ گوید و از حال آن این بیخبر
آدمی مُنکر ز تَسبیح جَماد/ وان جَماد اندر عبادت اوستاد
بلکه هفتاد و دو ملّت هر یکی/ بیخبر از یکدگر اندر شکی
چون دو ناطق خود ز حال همدگر/ نیست آگه چون بُوَد دیوار و دَر
چون من از تسبیح ناطق غافلم/ چون بداند سُبحۀ صامت دلم
صامت به معنی خاموش و بیزبان به معنی همان موجودات جمادی و نباتی و حیوانی است در مقابل گویا و ناطق که نوع انسان است.
هست سُنّی را یکی تسبیح خاص/ هست جبری را ضد آن در مَناص
سُنی از تسبیح جبری بیخبر/ جبری از تسبیح سُنی بیاثر
این همیگوید که آن ضال است و گُم/ بیخبر از حال او وَز اَمر قُم
وان همیگوید که این را چه خبر/ جنگشان افکند یزدان از قَدَر
گوهر هریک هویدا میکُند/ جنس از ناجنس پیدا میکند
مولوی در دنبالۀ آن ابیات میگوید در این لطیفه که گفتم، قهر و لطف با یکدیگر آمیخته است به طوری که جز عارف ربانی هیچکس از عهدۀ فهم و حل شبهۀ آن برنمیآید.
قهر را از لطف داند هرکسی/ خواه نادان خواه دانا و خَسی
لیک قهری لطف در، پنهان شده/ یا که قهری در دل لطف آمده
کم کسی داند مگر ربانیی/ کِش بُوَد در دل مِحَک جانیی
باقیان زین دو گمانی میبرند/ سوی لانهی خود به یک پر میپرند
علم را دو پَر، گمان را یک پَر است/ ناقص آمد ظن، به پرواز اَبتَر است
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!