مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: جذبۀ رحمانی و کار و کوشش
ملاحظه کنید که مولوی به کار و کوشش و مجاهدت چه اندازه اهمیت میدهد؛ و در مورد «جذبۀ رحمانی» و «اختلاس ربوبی» و حالت «محو و محق» که بالاترین و عالیترین مقام معراج صعودی عرفا و ارباب سیر و سلوک است چه میگوید:
اصل، خود جَذبه است لیک ای خواجهتاش/ کار کُن موقوف آن جذبه مباش
یعنی هرچند اصل و پایۀ نردبان معارج روحانی سالک، جذبه و عنایت الهی است؛ ولیکن نباید به انتظار جذبه، دست از مجاهدت برداشت، و بیکار و بدون جهد و کوشش نشست.
وقتی که جذبه دست داد خودبهخود اعمال و افعال ظاهری کنار میرود، و دست از سعی و طلب و تلاش کشیده میشود؛ چرا که سالک مجذوب که در حالت محو و طمس و محق افتاده در حکم مجنون است که از وی اختیار، سلب و تکلیف، ساقط میشود.
دنبالۀ آن بیت را که یک دنیا دقیقۀ عرفانی در آن مندرج است بشنوید:
زانکه تَرک کار، خود نازی بُوَد/ ناز کی درخورد جانبازی بود
نه قبول اندیش، نه رد ای غُلام/ اَمر را و نهی را میبین مُدام
مرغ جذبه ناگهان پرّد ز عُش[۱]/ چون بدیدی صبح، آنگه شمع کُش
یعنی تا حالت سالک به جذبه و جنون و حالت محو و اختلاس ربوبی نکشیده است؛ نباید دست از شریعت بردارد؛ و به فرایض اعمال و اوامر و نواهی شرعی بیاعتنا و لاابالی باشد؛ آنگاه که مرغ جذبه به پرواز آمد و سایهگستر بر سر سالک نشست؛ خودبهخود اعمال و وظایف ظاهر از میان برمیخیزد؛ در این گیرودار، دیگر حرجی بر مجنون مسلوب الاختیار نخواهد بود «بر ده ویران خراج و عُشر نیست».
مثلش چنان است که چون روشنی بامداد بدمد شمع شبافروز را خاموش کنند؛ پس با دیدن صبح میتوان چراغ را خاموش کرد، نه اینکه هنوز صبح ندمیده و روشنایی آن را ندیده شمع را بکشند؛ یعنی از طاعات و عبادات و فرائض اعمال مذهبی دست بکشند.
***
باز در جای دیگر در تأکید کار و کوشش با اشاره به حالت جذبۀ الهی میگوید:
همچو چَهکَن خاک میکَن گر کسی/ زین تن خاکی که در آبی رَسی
گر رسد جذبهی خدا، آب مَعین[۲]/ چاه ناکنده بجوشد از زمین
کار میکُن تو به گوش آن مباش[۳]/ اندکاندک خاک چَه را میتراش
هرکه رنجی دید، گنجی شد پدید/ هرکه جِدّی کرد در جَدّی رسید
گفت پیغمبر رُکوع است و سُجود/ بر در حق کوفتن حلقهی وجود
حلقۀ آن در هر آن کو میزند/ بهر او دولت، سَری بیرون کُند
باز همان معنی را تکرار کرده است که باید کار کرد و بیکار و چشمبهراه جذبه ننشست؛ اگر جذبۀ الهی دست داد دیگر احتیاجی به سعی و مجاهدت بنده نیست.
[۱] عش به ضم عین و تشدید شین: آشیانۀ مرغان.
[۲] ماء معین: خ.
[۳] کار کی میکن تو و کاهل مباش: خ. گویا معنی «گوش داشتن» را نمیدانسته و کلمات را به این صورت تغییر دادهاند؛ بههرحال متن صحیحترست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!