مولوی‌نامه – جلد اول – فصل سوم: عقاید و افکار کلامی و فلسفی مولوی – تلازم روح و تن؛ و این‌که جسم سایه‌یی ضعیف از جان و دل آدمی است

مولوی می‌گوید که برای دوام و بقاء عالم پیوند روح با تن لازم و ضروری است؛ چرا که از روح بی‌تن، و تن بی‌روح، کاری ساخته نیست و از پیوند آنها آثار ظاهر می‌شود، و اسباب جهان دست به هم می‌دهد.

و نیز نکته‌یی بس بدیع و لطیف دارد به این قرار که می‌گوید جسم انسانی سایه و پرتوی ضعیف از روح و جان و دل اوست.

در این‌باره که بدن پرتوی ضعیف از نفس ناطقه است جماعتی از عرفا و حکمای الهی با مولوی هم‌عقیده‌اند؛ و اگر بخواهیم در این موضوع تامل و بحث کنیم سخن به این زودی‌ها خاتمه نمی‌پذیرد؛ این است که عجالة به گفتۀ خود مولوی قناعت می‌کنیم:

روح بی‌قالب نتاند کار کرد/ قالب بی‌جان بود بی‌کار و سَرد

قالب بی‌جان کم از خاکست دوست/ روح چون مغز است و قالب همچو پوست

قالبت پیدا و آن جان بس نهان/ راست شد زین هر دو اسباب جهان

***

در هوای غَیب مرغی می‌پَرد/ سایۀ او بر زمین می‌گسترد

جسم، سایه‌ی سایۀ سایه‌ی دل است/ جسم کی اندر خور پایه‌ی دل است

حاشَ لله تو بُرونی زین جهان/ هم به وقت زندگی هم این زمان

مقصود استقلال و بقای روح انسانی است در هر دو حالت حیات و ممات.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *