مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: نتیجۀ اختلاف عرفا با حکما و متکلمان در تجدد امثال

آنچه تا اینجا گفتیم مقدمه بود؛ اکنون می‌رویم بر سر نتیجه که موضوع بحث اختلاف عرفا با فلاسفه و متکلمان در مسئلۀ تجدد امثال و حرکت جوهری است.

به طوری که پیش گفتیم عرفا و حکمای اشراقی قاعدۀ تجدد امثال را پذیرفته، و آن را به سراسر عالم امکان اعم از جوهر و عرض یا مادی و مجرد تعمیم داده‌اند، حرکت جوهری نیز از توابع همین تجدد امثال است.

متکلمان اشعری آن را از مختصات اعراض می‌شمارند و در اجسام و دیگر جواهر به هیچ‌روی با آن رأی موافق نیستند.

اما متکلمان معتزلی و جمهور فلاسفۀ مشائی به هیچ قسم از تجدد امثال و حرکت جوهری معتقد نیستند، نه آنچه را که اشاعره گفته‌اند نه آنچه را که عرفا بدان رفته‌اند.

از متکلمان قدیم معتزلی فقط نظام بصری عالم متکلم معروف سدۀ دوم هجری است که قاعدۀ تجدد امثال را پذیرفته و مانند عرفا شامل هر دو نوع جوهر و عرض شمرده است.

عقیدۀ نظام در کتب کلام از آن جمله شرح مقاصد در دو موضع (ج ۱ ص ۱۸۱ و ۳۱۹) یاد شده است.

از جمله عرفای قدیم که مفاد تجدد امثال و حرکت جوهری هر دو را صریح و واضح اعتقاد کرده شیخ محمود شبستری صاحب گلشن راز است (متوفی ۷۲۰ ه‍.ق).

شیخ شبستری علاوه بر آنچه در منظومۀ عرفانی گلشن راز به اختصار گفته است

جهان کل است و در هر طرفة العین/ عدم گردد و لا یبقی زمانین
دگرباره شود پیدا جهانی/ به هر لحظه زمین و آسمانی

در رسالۀ حق الیقین که بدو منسوب است در باب ششم تحت عنوان «تعین حرکت و تجدد تعینات حقیقیه» به تفصیل سخن گفته است که نمونه‌ای از آن را مطابق نسخه‌ای که به دسترس داشتم [طبع طهران با مقابلۀ نسخۀ خطی قرن ۱۳] نقل می‌کنم.

تعینات به حسب اقتضای نسبت آن به اجسام نسبت عرض است و العرض لایبقی زمانین؛ و به حسب اقتضای نسبتین اعنی الوجود و العدم طالب و مشتاق عدم‌اند و به سرعت تمام ساری و متحرک به مرکز فطرت ذاتی خودند که عدم است به مثابۀ میل جواهر به مراکز و تری الجبال نحسبها جامدة و هی تمرمر السحاب.

حقیقة: ظهور سرعت سریان تعین در زمان از بدیهیات است که در هر طرفة العین حال را تجددی حاصل می‌شود تا در مرتبۀ خویش محکوم علیه نمی‌گردد به ادراک، چه هریک از اجزای آنات او مانند نهر جاری و خط ممتد می‌نماید؛ و همچنین تجدد تعین مکان و سرعت سریان آن ظاهر است چه هریک از اجزاء جسم محیط که محل تجدد مکان است در حرکت مستدیره اقتضای اختفای جزوی دیگر می‌کند؛ و شبهه‌ای نیست که مکان مجموع اجزاء آن جسم است؛ و تجدد تعین حرکت هم از ضروریات است؛ از آنکه خروج از قوه به فعل جز به طریق تدریج صورت نبندد؛ و مگر با مبدأ و منتهی و عدم سکون متخلل بینهما.

و چون زمان و مکان و حرکت در هر طرفة العین متبدل می‌گردد، ضرورت بود که جهات و اجسام و اعراض دیگر بر این و تیره روند که محقق است که هرآنی را و جزوی را از مکان و حرکت با هریکی از معروضات ایشان نسبتی است غیر نسبت اول؛ و هریکی در هر طرفة العین به حسب لبس و خلع تعین وجودی خاص و عدمی خاص می‌باشد؛ و این معنی را محبوس و مقید زمان و مکان در نیابد «بل هم فی لبس من خلق جدید».

تمثیل: آفتاب و ماه و کواکب را نسبت به ابقاع در هر طرفة العین افولی و غروبی و مشرقی و مغربی است «فَلا اُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ».

حقیقة: مفهوم «انا» در هر شخصی و متعینی در میان دو طرف که ظاهر و باطن است واقع شده؛ چون آنکه واقع است میان دو طرف زمان و حرکت، واقع است میان مبدأ و منتهی مانند خطوط که سطوح از آن مرکب‌اند و نقطه که اصل خط است.

مفهوم «انا» عبارت از هویت یا کیفیتی است که در اشخاص روان شده کل یوم هو فی شأن.

تمثیل: قطرۀ باران در وقت نزول، ریسمان نماید و نقطۀ گردان دایره، و سراب، آب، بحسبه الظمآن ماء…انتهی.

***

خلاصۀ استدلال مؤلف رساله این است که تعینات همه مانند اعراض‌اند که گفته‌اند «العرض لا یبقی زمانین»؛ و چون تغیر و تبدل در زمان و مکان و حرکت بدیهی و محسوس است پس باید در دیگر جهات و عوارض نیز تغیر و تبدل باشد؛ و همین تبدلات است که دست آخر منتهی به تبدل هویات و تعینات می‌گردد؛ چیزی که هست سرعت سریان و جریان به حدّی است که وجود واحد ثابت دیده می‌شود؛ همچون توهم خط از نزول قطرۀ باران، و تصور دایره از نقطۀ گردان، مانند شعلۀ جواله.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *