مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۱۲- خاندان مولوی و زبان فارسی

آنچه گفتیم مربوط به اوضاع و احوال عمومی بود که ضمناً شامل خاندان مولوی نیز می‌شد؛ اما خصوص این خاندان وضع اختصاصی داشت، به این قرار که زبان رسمی خانوادگی ایشان همان فارسی بود که از خراسان با خود برده بودند؛ و آن میراث ملی را بس عزیز و گرامی و زنده و پاینده نگاه می‌داشتند؛ با این‌که زبانه‌ای دیگر هم می‌دانستند و قدرت مکالمۀ آن را داشتند، در داخل خانواده، و با اصحاب و محارم خاص خود، جز به فارسی سخن نمی‌گفتند.

می‌دانیم که آن رسم تا چند نسل بعد از مولوی نیز برقرار بوده؛ اما تا چه تاریخ دوام و استمرار داشته است، به درستی معلوم نیست؛ همین اندازه مسلم است که از برکت آثار نظم و نثر فارسی این سلسله، بخصوص «مثنوی شریف» و «دیوان کبیر» که مصحف عزیز آن طایفه است از زمان مولوی تا عصر حاضر همه‌وقت مشعل زبان و ادب فارسی در بلاد روم روشن؛ و مخصوصاً مابین جماعت صوفیۀ مولویه همه‌وقت رایج و قابل فهم بوده؛ و طبقۀ مشایخ و بزرگان این گروه که از اعقاب و اخلاف مولانا بودند از قدیم تا امروز با این‌که زبان ترکی زبان بومی کشورشان بود و در خارج هم با مردم به آن زبان گفت‌وگو می‌کردند، باز فارسی را از جنبۀ ادبی و عرفانی و مسلکی بر ترکی فضیلت می‌دادند؛ و به این زبان شعر می‌گفتند و نامه و کتاب می‌نوشتند.

عجب است که اعقاب نزدیک به مولانا گذشته از فارسی که زبان خانوادگی مادری آن‌ها بود زبان عربی را که به تحصیل آموخته بودند، هم بر ترکی و رومی ترجیح می‌دادند و مهارتشان در آن زبان بیش از ترکی بود.

این بحث را هم به گفتۀ «سلطان‌ولد» در مثنوی «ولدنامه» که معتبرترین سند برای سرگذشت احوال مولانا و مطالب فوق است کوتاه می‌کنم

بگذر از گفت ترکی و رومی/ که از این اصطلاح محرومی

گوی از پارسی و از تازی/ که در این هر دو خوش همی تازی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *