مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۱۳ – قوۀ تمثیل و انشاء جملههای مثلی، علامت اعجاز بلاغت و چیرگی در هنر سخنوری و سخندانی است
خطابههای تمثیلی که به قصد مجسم کردن مقصود، و تفهیم و تقریب آن به ذهن شنونده به کار میرود؛ و همچنین انشاء و ابداع جملههای کوتاه رسا و پرمعنی که نظیر بسیاری از سخنان سعدی و حافظ، شأنیت و خاصیت مثل سایر شدن را داشته باشد، دلیل است بر قدرت طبع خلاقه، و وسعت فکر و ذهن جوّال، و نیروی تخیل شعر و خطابه. و روح زاینده و نهایت استادی و چیرهدستی گوینده در فن بلاغت و هنر سخنوری و سخندانی؛ و این هر دو امر به حد کمال و غایت قوت در مولوی و مثنوی شریف او موجود است.
الف- مولوی در اکثر مسائل برای تبیین مراد، و نزدیک کردن مطالب عالی به افق فهم و ادراک شنوندگان متوسل به تمثیل میشود؛ و هر قدر مسئلهای مبهمتر و پیچیدهتر باشد بر تمثیل میافزاید؛ پیدا است که تمام سعی و تلاش او، برای فهماندن و رسوخ دادن مطلب در ذهن مخاطب است؛ و چون تمثیل اول را برای روشنگری مقصود کافی نمیبیند، تمثیل دوم را با تقریر دیگر بر آن علاوه میکند؛ و همچنان گاهی چندین تمثیل پیدرپی با تقریرات گوناگون میآفریند که موجب حیرت و اعجاب صنادید فن بلاغت و اساتید بزرگ شعر و ادب است: تا به طبقات دیگر چه رسد!
و احیاناً در آن مواضع که مطالب به سبب غموض و اغلاق و ابهام درخور فهم عوام نباشد، یا از نوع آن معانی باشد که در ظرف حرف نمیگنجد، و دریافتنی است نه گفتنی و شنفتنی؛ بعد از آنکه به قدر امکان در آن باره گفتوگو میکند، و از جوش تحقیق، مستحقان محروم را رزق معلوم، و دردیکشان دردکشیده را رحیق مختوم میچشاند؛ دست آخر با عبارتی که علامت تن زدن از ادامۀ بحث است: نظیر «والسلام» و «و الله اعلم بالصواب» و «و الله اعلم بالسداد» و امثال آن سخن را کوتاه میکند، و به قول معروف مطلب را درز میگیرد
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!