مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۱۱ – کشور روم و زبان فارسی در زمان مولوی
این فصل در واقع به منزلۀ حاشیه و توضیحی است که بر فصل پیش افزودهایم
در آن زمان که مولانا و خاندان پدریش از ایران به کشور روم مهاجرت و در بلدۀ «قونیه» توطن کردند. در دستگاه سلاطین سلجوقیۀ روم [۴۷۱-۷۰۰ ه.ق] که یکی از آنها همان سلطان علاءالدین کیقباد ۶۱۶-۶۳۴ دوستدار ارادتمند مولوی است، زبان فارسی زبان رسمی بوده، و فضلا و شعرا برای ایشان به فارسی شعر میساخته و کتاب میپرداختهاند.
سلاطین این سلسله و وزرای فاضل ایشان در نشر و ترویج زبان فارسی در بلاد روم و آسیای صغیر، وسیلهای مهم و عاملی بسیار مؤثر بودند؛ این است که در قلمرو حکومت آنها بخصوص در «قونیه» که پایتخت و عاصمۀ ملک ایشان بود زبان فارسی چندان رواج و شیوع داشت که در حکم زبان بومی شمرده میشد و همگان آن را درمییافتند و فهم میکردند؛ بهترین دلیل ما بر این دعوی گفتۀ «سلطانولد» فرزند برومند مولوی است که در همان قونیه متولد شده و همانجا نشو و نما یافته و آثار ادبی خود را به وجود آورده بود. وی در منظومۀ «ولدنامه» بعد از چند بیت که به عربی ساخته است میگوید
فارسی گو که جمله دریابند/ گرچه زین غافلند و در خوابند
کتبی که از قرن ششم تا هشتم هجری در نواحی روم و آسیای صغیر به فارسی تألیف شده دلیلی بارز و قوی بر نفوذ و انتشار این زبان در آن دیار، و حاکی از توجه سلاجقۀ روم به نشر و ترویج زبان و ادب فارسی است.
از آن جمله است کتاب روضة العقول در تحریر و انشاء ادبی مرزباننامه از «محمد بن غازی ملطیوی» که در عهد سلطنت «سلطان ابوالفتح رکنالدین سلیمان شاه بن قلج ارسلان بن مسعود بن قلج ارسلان بن سلیمان ابن قتلمش بن اسرائیل بن سلجوق ۵۸۸-۶۰۰ ه.ق» در غرۀ محرم سال ۵۹۸ آن را به پایان رسانیده است.
کتاب راحة الصدور راوندی (محمد بن علی بن سلیمان) که از کتب بسیار معتبر مهم نثر فارسی قرن ششم هجری است هم در سال ۵۹۹ به نام «سلطان غیاثالدین کیخسرو بن قلج ارسلان» توشیح شده است.
و نیز کتاب معارف سلطان العلماء بهاءالدین ولد پدر مولوی؛ و جمیع آثار نظم و نثر خود مولوی و فرزندش «سلطانولد»؛ و همچنان مقالات شمس تبریزی، و مرصادالعباد نجم الدین دایۀ رازی، و سلجوقنامه ابن بیبی [امیر ناصرالدین یحیی بن محمد] تألیف سدۀ هفتم هجری در تاریخ سلاجقۀ روم که «مسامرة الاخبار» طبع شدۀ «محمود بن محمد آقسرایی» خلاصه و مختصری از آن کتاب است؛ و مناقب العارفین احمد افلاکی که از مؤلفات قرن هشتم هجری است؛ و صدها کتاب و رسالۀ دیگر که همه به فارسی در کشور روم و آسیای صغیر نوشته شده، حاکی از این است که این زبان برای مردم آن سرزمین و لااقل طبقۀ اهل فضل و دانش قابل فهم بوده و زبان فاخر ادبی شمرده میشده است.
در آن روزگار کشور روم پناهگاهی مأمون و مطمئن برای فضلا و دانشمندان و هنرمندان ایرانی بود که از بلای ناهنجار هجوم و غلبۀ قوم مغول و تاتار بدان مملکت میگریختند؛ و در کنف پادشاهان سلجوقی و وزرای فضلپرور ایشان میآسودند و به نشر زبان و ادبیات فارسی و علوم و فنون و هنرهای ایرانی در آن سرزمین میپرداختند؛ چنانکه همین عمل و همین امر در مهاجرت ایرانیان به هندوستان صورت گرفت.
دولت سلاجقۀ روم در حدود سال ۷۰۰ هجری خاتمه یافت؛ مع ذلک وضع زبان و ادب فارسی در قلمرو حکومت آن طایفه تا مدتی بعد حتی در دورۀ سلاطین عثمانی نیز دوام داشت؛ اتفاقاً در این دوره نیز یک چند مانند عهد سلجوقیان زبان فارسی زبان رسمی درباری بود؛ و به فارسی چندان توجه و عنایت داشتند که پارهای از سلاطین آن سلسله خود به این زبان شعر میساختند و آن را مایۀ فخر و مباهات میشمردند.
بعدازآنکه اندکاندک اقوام مهاجر ترکزبان در کشور روم و نواحی آسیای صغیر متوطن شدند تدریجاً زبان ترکی بر فارسی غلبه یافت چندانکه جای فارسی را گرفت.
با ین حال تا قرن اخیر وضع بر این منوال بود که ادبا و فضلای آن مملکت به جان و دل در تحصیل زبان و ادب فارسی میکوشیدند؛ و برای برنامههای مدارس کتاب قرائت و قواعد دستور فارسی مینوشتند و خود به این زبان شعر میساختند و کتاب میپرداختند؛ و نیز برای نشر و ترویج فارسی و تشویق ترکزبانان به یاد گرفتن این زبان، بر کتب ادبی نظیر گلستان و بوستان [سعدینامه] سعدی، و دیوان حافظ، و مثنوی مولوی به ترکی شرح مینوشتند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!