مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: خودشناسی، کلید رمز غیرشناسی است

نقش خود را در آیینۀ دوست و دوست را در خود باید دید

مولوی در چند موضع از مثنوی شریف؛ به قول خودش «با کنایات دقیق مستتر» به حل آن اشکال توجه نموده؛ اما از همه مفصل‌تر و کامل‌تر اوایل دفتر دوم است.

از مواضعی که مولوی را چنگ سحرآفرین سخن به خروش؛ و بادۀ تحقیق به جوش آمده، سی چهل بیت در آن باره گفته و با لطائف عبارات و دقایق رموز و اشارات به زبان و بیان عارفی واصل که خود آن قبیل راه‌های پرخطر همه را پیموده و به منزل مقصود رسیده باشد، عقیده، و در واقع دیده و چشیدۀ خود را در حل آن مشکل بیان کرده است.

حقیر در ابتدا خلاصه‌ای مختصر و سربسته از محصول تحقیق او را آن طور که خود فهم کرده‌ام می‌گویم؛ آن‌گاه گفتۀ خود او را که در روشنگری و تفسیر مقصود از هر زبانی گویاتر و از هر بیانی رساتر و شیواتر است بازگوی می‌کنم.

مولوی مسالۀ مورد بحث را جامع الاطراف موشکافی و تجزیه و تحلیل می‌کند؛ و موارد شبهه و ابهام و مواضع حساس مهم همه را به صورت سرگذشت احوال خود نشان می‌دهد و به حل و عقد آن می‌پردازد.

توضیحاً اساس گفتار مولوی در زمینۀ حل اشکال مبتنی بر همان قاعدۀ جاذبۀ تجانس و تناسب ارواح است؛ به انضمام دو قاعدۀ کلی دیگر:

یکی این‌که خودشناسی کلید رمز غیرشناسی است؛ یعنی نخست باید خود را شناخت؛ آنگاه بشناسایی دیگران پرداخت؛ و بهترین وسیله و طریق غیرشناسی، همانا خودشناسی است که در واقع خداشناسی است «من عرف نفسه فقد عرف ربه».

دیگر این‌که طلب مرید سالک، و جذب و کشش پیر مراد، وقتی جاذبۀ تجانس حقیقی راستین است که به مقام اتحاد و یگانگی مابین طالب و مطلوب و جاذب و مجذوب رسیده باشد؛ یعنی شخص طالب مجذوب نقش جان و هویت شخصی خود را در آیینۀ وجود دوست مطلوب؛ و او را همچنان در دیدگاه و آیینۀ قلب و باطن خود ببیند و در درون جان و به گوش دل این آواز را از دوست بشنود «که منم تو، تو منی در اتحاد». و «گفت یارش کاندر آ ای جمله من»

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *