مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: ارتباط حادث به قدیم از چه جهت مشکل است؟
اما اینکه اشکال مسئلۀ ارتباط حادث به قدیم در کجا و از چه جهت است؟
اساس اشکال این است که وجود کائنات، معلول سبب قدیم است و چون به عقیدۀ حکما و جمهور متکلمان، انفکاک علت و معلول از یکدیگر محال است طبعاً این سؤال پیش میآید که چرا حادث امروزی از مبدأ قدیم جدا مانده و در ازل وجود نگرفته؛ و نیز به چه علت وجود آن حادث به این وقت بخصوص تعلق یافته و در وقت و زمان دیگر موجود نشده است؛ و بالجمله حوادث متجدد متغیر محسوس را چگونه میتوان با علت ثابت قدیم ذاتی ارتباط داد؟
میگویند اگر علت حوادث، ذات ثابت قدیم بودی بایستی که حوادث زمانی و موجود امروزی در قدیم وجود داشتی، و هرگز از حال خود برنگشتی؛ بلکه همواره بر یک حال باقی و پایدار ماندی؛ یا ذات قدیم مبدل به امر حادث شدی؛ و چون این لوازم عقلا و حسا باطل است نتیجهاش بطلان ملزوم خواهد بود؛ به حکم این قضیه که در قیاسات شرطی مسلم است «بطلان تالی مستلزم بطلان مقدم است».
و به وجه دیگر چنین استدلال کردهاند که به موجب لزوم سنخیت مابین علت و معلول، باید علت حادث، هم حادث باشد؛ و به حکم این قضیه لازم میآید که برای صدور هر امر تازهای یک سلسلۀ طولی از حوادث مترتب غیرمتناهی به یک لحظه در خارج موجود شده باشد؛ و این همان تسلسلی است که بطلانش مورد اتفاق فلاسفه و متکلمان است[۱].
پس اگر سلسلۀ حوادث زمانی همچنان تا بینهایت امتداد یابد و منتهی به مبدأ ثابت قدیم ذاتی نگردد، مستلزم تسلسل محال خواهد بود.
[۱] یعنی سلسلۀ مترتب غیرمتناهی که جمیع اجزاء آن در یک لحظه مجتمع در وجود باشد؛ مقابل تسلسل تعاقبی یعنی سلسلۀ مترتبی که اجزاء آن به تعاقب یکی بعد از دیگری موجود و معدوم شود؛ و این نوع تسلسل را حکما جایز میدانند اما جمهور متکلمان معتقد به جواز این قسم از تسلسل هم نیستند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!