مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۹۱- گفتۀ شیخ عزیز نسفی در تناسخ
شیخ عزیز نسفی در «کشف الحقائق» که از رسالههای فارسی بسیار سادۀ روشن منسوب به اوست شرحی مبسوط دربارۀ تناسخ گفته که خلاصهاش این است.
«اهل تناسخ یک طایفهاند از اهل حکمت و مذهب حکما دارند؛ اما در چند مسئله با اهل حکمت خلاف کردهاند.
اهل تناسخ میگویند که نفوس جزوی از عالم علوی بدین عالم سفلی به طلب کمال آمدهاند، و کمال بیآلت نتوانند به حاصل کردن؛ که اگر کمال بیآلت حاصل شدی هرگز به این عالم طبع نیامدندی؛ و آلت نفوس جزوی قالب است؛ پس قالب را خود میسازند به قدر استعداد و کمال خود، یعنی نفس جزوی اول صورت نباتات و اشجار پیدا میکند به تدریج؛ باز صورت حیوان پیدا میکند به تدریج؛ باز صورت انسان پیدا میکند به تدریج؛ و در هر مرتبه نام دیگر میگیرد. باز اول صورتی که از صورت انسان پیدا میکند صورت زنگیان است؛ در این مرتبه نام وی «نفس انسانی» است؛ همچنین به مراتب برمیآید تا به درجۀ حکما رسد؛ و در این مرتبه، نام وی «نفس ناطقه» است؛ تا باز به درجۀ اولیاء رسد؛ و در این مرتبه نام وی «نفس قدسی» است؛ باز به درجۀ انبیا رسد؛ و در این مرتبه نام وی «نفس مطمئنه» است؛ این است معنی «یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِی اِلی رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»[۱] یعنی چون به درجۀ کمال رسید از دوزخ خلاص یافت، و به درجات بهشت رسید؛ و چون به درجۀ اولیاء رسید، از درجات بهشت درگذشت و به نفس کل و عقل کل که بهشت خاص است رسید؛ و چون به درجۀ انبیاء رسید به خدا رسید و دیگر محتاج آلت نماند».
[۱] آیههای آخر سوره فجر است ۸۹ ج ۳۰٫
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!