مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۴۵ – عظمت فکر و اندیشه

مولوی در عظمت فکر و اندیشه مکرر گفت‌وگو کرده است؛ از جمله در دفتر دوم مثنوی (ص ۳۰۳ طبع نیکلسون) می‌گوید

از یک اندیشه که آید در درون/ صد جهان گردد به یک‌دم سرنگون
خلق بی‌پایان[۱] ز یک اندیشه بین/ گشته چون سیلی روانه بر زمین
هست آن اندیشه پیش خلق خُرد/ لیک چون سیلی جهان را خورد و بُرد

پس چو می‌بینی که از اندیشه‌یی/ قایم است اندر جهان هر پیشه‌یی
خانه‌ها و قصرها و شهرها/ کوه‌ها و دشت‎ها و نهرها
هم زمین و بحر و هم مهر و فلک/ زنده از وی همچو از دریا سمک
پس چرا از ابلهی پیش تو کور/ تن سلیمان است و اندیشه چو مور

می‌نماید پیش چشمت کُه بزرگ/ هست اندیشه چو موش و[۲] کوه گرگ
عالم اندر چشم تو هول و عظیم/ زابر و رعد و چرخ[۳] داری لرز و بیم
وز جهان فکرتی، ای کم ز خر/ ایمن و غافل چو سنگ بی‌خبر
سایه را تو شخص می‌بینی ز جهل/ شخص از آن شد پیش تو بازی و سهل

باش تا روزی که آن فکر و خیال/ برگشاید بی‌حجابی پروبال
کوه‌ها بینی شده چون پشم نرم[۴]/ نیست گشته این زمین سرد و گرم
نه سما بینی نه اختر نی وجود/ جز خدای واحد حی و دود

[۱] یعنی خلق بی‌نهایت؛ که مقصود تسلسل و عدم تناهی تعاقبی است.

[۲] میش: خ

[۳] برق: خ.

[۴] اشاره به آیۀ قرآن کریم و ترجمۀ «کالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» است در آیۀ «وَ تَکونُ الْجِبالُ کالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ: قارعه ۱۰۱ ج ۳۰»؛ «وَ تَکونُ الْجِبالُ کالْعِهْنِ: معارج ۷۰».

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *