مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۰۶ – دو مکتب فلسفه بعد از ملاصدرا
بعد از صدر المتألهین (-ملاصدرا متوفی ۱۰۵۰ ه ق) دو مکتب فلسفی در اصفهان که عاصمۀ کشور و مرکز علمی ایران در آن زمان بود تشکیل شد؛ یکی مکتب موافقان فلسفۀ او که اکثر اهل تصوف و عرفان بودند و میراث علمی او را به عهد حاضر رسانیدند.
مکتب دیگر که عمدۀ منظور ما در این فصل است، مکتب مخالفان فلسفۀ ملاصدرا است که بزرگترین استاد و رخشانترین چهرۀ شاخصش ملا رجبعلی تبریزی اصفهانی است متوفی ۱۰۸۰ هجری قمری.
ملا رجبعلی در بسیاری از مسائل مهم از قبیل اصالت وجود و اتحاد عاقل و معقول، و حرکت جوهری مخالف سرسخت فلسفۀ ملاصدرا بود و در تألیفات خود عقاید او را ابطال میکرد[۱].
شاگردانش از قبیل علی قلی بن قرچقای خان صاحب «احیاءالحکمة» و «مرآة الوجود و الماهیة[۲]» که این هر دو رساله را این حقیر دیدهام به فارسی خوب نوشته است؛ هم در مخالفت با ملاصدرا از استاد خود پیروی داشتند.
ملا رجبعلی در رسالۀ مبدأ و معاد متعرض قاعدۀ تجدد امثال و حرکت جوهری هر دو شده و تجدد امثال را به این عبارت تفسیر کرده است:
و تجدد الامثال عندهم عبارة عن عدم بقاء الموجودات فی آنین و یصرحون ان الموجودات کلها تنعدم رأسا فی کل آن و یتجدد امثالها فی آن آخر بعده و هکذا الی غیر النهایة».
اما خود ملا رجبعلی معتقد به تجدد امثال و حرکت جوهری نیست و هرکدام را به دلیلی پیش خود ابطال کرده است: دربارۀ تجدد امثال میگوید اگر مثلاً عقل اول معدوم شد لازمهاش این است که معلول از علت تامّه که واجبالوجود است تخلف پیدا کند. یا علت هم معدوم شود و این هر دو فرض محال است؛ عین عبارت او بعد از تعریف تجدد امثال چنین است.
«و بیان فساد ذلک ان العقل الاول مثلا اذا انعدم یلزم احد امرین محذورین اما تخلفه عن علته التامة و هو الواجب تعالی شأنه و اما عدم علته و هو الواجب ایضا و کلاهما محالان بالضرورة».
در مبحث حرکت جوهری اسمی از ملاصدرا نمیبرد و آن را به عنوان «قد ذهب علیها طائفة من الفضلاء» ذکر میکند و در دلیل ابطالش یک جا به همان دلیل بطلان تجدد امثال حواله میدهد؛ و میگوید حرکت جوهری در حقیقت همان تجدد امثال است که عرفا میگفتند؛ و در جای دیگر چنین استدلال میکند:
«اذا فرضنا شیئا یتحرک فی ذاته و جوهره من مبدأ معین الی منتهی خاص لوجوب هذین الامرین فی الحرکات المتناهیة فلا یخلو المتحرک فی منتهی الحرکة من انه هو ما کان فی مبدأ الحرکة بالشخص او غیره؛ فان کان فی المنتهی هو ما کان فی المبدأ بالشخص فلم یتحرک بل کان ساکنا و قد فرضناه متحرکا هذا خلف؛ و ان کان فی المنتهی غیر ما کان فی المبدأ بالشخص فلم یتحقق الحرکة ایضالان بقاء المتحرک بالشخص واجب فی کل حرکة کمابین فی موضعه و هذا خلف ایضا».
«و علی نحو اظهر شناعة و اکثر استحالة مما ذکرنا و هو انه اذا فرضنا شیئا متحرکا فی ذاته و جوهره فیجب ان یکون ذاته غیر ذاته و جوهره حتی یمکن ان یتحرک هذا المتحرک فیه لان الحرکة یجب ان یکون غیر المتحرک کمابین فی موضعه و یلزم ان یکون المتحرک باقیا بالشخص و غیر باق ایضا».
ناگفته نماند که اساس و پایۀ اشکال و استدلالی که شنیدید مبتنی بر همان «بقاء موضوع» است که سختترین عقدۀ حرکت جوهری است؛ و خود ملاصدرا در حکمت متعالیۀ اسفار و دیگر مؤلفاتش متعرض آن اشکال شده و به تفصیل هرچه تمامتر آن را به نظر خود حل کرده است.
حقیر نیز حواشی بر رسالۀ ملا رجبعلی نوشته و اعتراضات او را از طرف ملاصدرا جواب دادهام.
[۱] ملا رجبعلی در زمان خود به قدری محترم بود که شاه عباس ثانی به زیارت او میرفت.
[۲] رسالۀ «مرآة الوجود و الماهیة» را در ۶۹ سالگی تألیف کرده است و به طوری که از مسطورات خود او و نسخ خطی مؤلفاتش معلوم میشود ولادتش حوالی ۱۰۲۰ بوده و تا سال ۱۰۹۷ ه.ق حیات داشته است؛ کتاب «مزامیر العاشقین» و «الایمان الکامل» هم از تألیفات اوست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!