مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: نتیجۀ اخلاقی
یکی از نتایج مهم اخلاقی که از مبحث فوق عاید ما میشود همان است که بدانیم سرچشمۀ رنجزای، و منبع شادیافزای بشر هر دو در سراچۀ ضمیر و خیال خانۀ مغز و دماغ خود اوست؛ سبب و سرمایۀ آن قبیل احوال را در بیرون از خود جستوجو نباید کرد.
بدبینی و بدگویی و بدگمانی نسبت به همه کس و همه چیز حاکی از بدی صفات و زشتی اخلاق و ملکات خود انسان است؛ باز مولوی میگوید
طبیعی است؛ کسی که روح پاک بیغلوغش و خوی نیکخواهی و درستکاری داشته باشد؛ همه خلق جهان را به چشم ناپاکی و دغلکاری نمیبیند؛ بلکه به حکم قیاس به نفس دیگران را نیز دارای همان صفت پاکی و آراستگی میانگارد.
ما اگر در درون خود تیره و گرفته و تند و خشمناک باشیم؛ چهرۀ دنیا و خلق دنیا همه را عبوس و خشمگین میبینیم؛ اگر میخواهیم که جهان و هرچه در او هست در روی ما بخندند؛ باید در روی همگان شکفته و خندان باشیم. اگر میخواهیم کسی ما را به راستی و درستی دوست داشته باشد؛ باید او را به راستی و درستی دوست بداریم.
مال و جاه دنیوی در زندگانی ذاتاً سبب خوشی و نیکبختی نیست؛ به دلیل اینکه بسا کسان را میبینیم که در غایت جاه و جلال و ثروت و مال؛ به هیچوجه خوشی و سعادت ندارند؛ دائم در وحشت و بیم و غم و اندوه به سر میبرند؛ و برعکس بسیار درویشان بینوا را میبینیم که در کمال خمول و گمنامی و نهایت فقر و تهیدستی در بیغولههای تنگ و تاریک در عالیترین درجات راحت و خوشکامی، شاد و خندان زندگی میکنند.
اگر جاه و مال دنیاوی ذاتاً مایۀ خوشی و کامروایی و سعادت و نیکبختی بودی؛ هرگز تخلف و اختلاف نداشتی؛ به حکم قاعدۀ کلی فلسفی که امر ذاتی قابل تخلف و اختلاف نیست «الذاتی لا یختلف و لا یتخلّف».
[۱] این شکایت گوید آن کو: خ اشتباه خوانندگان و نساخ مثنوی است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!