مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۴۶ – خوشی‌ها و ناخوشی‌ها هرچه باشد، همه سایۀ اندیشه و پرتو ضمیر خود انسان است

این فصل در حقیقت نتیجه و جوهر و خلاصۀ چند فصل قبل است، اما وجهۀ بحث و دیدگاه مقصود در این فصل تازه می‌شود؛ نه این‌که تکرار مطالب گذشته باشد.

مولوی می‌گوید ریشۀ همۀ خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، و خوش‌بینی‌ها و بدبینی‌های انسان در درون خود اوست؛ و هرچه بر ما می‌گذرد از حالات متضاد؛ شادی و غم، رنج و راحت، نشاط و دل‌مردگی، نیکی و بدی، زشتی و زیبایی، تلخی و شیرینی، کامروایی و ناکامی؛ جمیع آن قبیل احوال همه سایۀ اندیشه و پرتو ضمیر و اثر صفات و ملکات، و انعکاس صورت حال باطن خود ماست که اشتباهاً به حساب خارج می‌گذاریم

گر بود اندیشه‌ات گُل، گلشنی/ ور بود خاری، تو هیمه‌ی گُلخنی

در چشم آن مردمی که ساحت ضمیرشان تنگ و محنت‌زده باشد و دنیا زندانی تنگ انباشته از شکنجه و محنت نموده می‌شود؛ کسی که مغزش آشیانۀ تخیلات اندوه‌زای غم‌افزا، و روحش افسرده و بی‌وجد و نشاط، و قلبش کانون اهواء و افکار زهرآگین باشد؛ جهان را سرتاپا لانۀ سموم و هموم و غموم، غم‌خانه و ماتم‌سرای مرده‌دلان می‌بیند

فکرت بد، ناخن پُرزهر دان/ می‌خراشد در تعمق، روی جان 

مولوی این‌گونه اشخاص کج‌اندیش بدبین را به بیماری تشبیه می‌کند که به سرگیجه و دوار مبتلا شده باشد؛ هرچه را در پیرامن خود می‌بیند؛ همچنان در گردش و دوران می‌بیند؛ یا همچون کسی که در کشتی نشسته است و ساحل را در حرکت می‌بیند؛ با این‌که پیدا است خود او به تبع کشتی که واسطۀ عروض است حرکت می‌کند نه ساحل و موجودات ساحلی!

چون تو برگردی و برگردد سرت/ خانه را گردنده بیند منظرت
ور تو در کشتی شوی[۱] بر یم روان/ ساحل یم را همی‌بینی دوان 

و برعکس؛ در چشم کسی که دارای روح سالم سرزندۀ پرنشاط، و قلب شکفتۀ شادمان نیرومند باشد چهرۀ عالم و هرچه در اوست جمله خرم و خندان و روح‌بخش و شادی‌افزا دیده می‌شود؛ و سرمایه و اصل جمیع این احوال جان و روان خود انسان است

گر تو باشی تنگ‌دل از ملحمه[۲]/ تنگ بینی جَوّ دنیا را همه
ور تو خوش باشی به کام دوستان/ این جهان بنمایدت چون بوستان

***

باغ‌ها و میوه‌ها در عین جان/ بر برون عکسش چو در آب روان
آن خیال باغ باشد اندر آب/ که کند از لطف آب، آن اضطراب
باغ‌ها و میوه‌ها اندر دل است/ عکس لطف آن، بر این آب و گل است
گر نبودی عکس آن سرو سرور[۳]/ پس نخواندی ایزدش دارالغرور

[۱] روی: خ.

[۲] جنگ سخت و کارزار و کشتار عظیم.

[۳] سرو و سرور: خ. توضیحاً کلمۀ اول را بعضی و از آن جمله نیکلسون «سرو» به فتح اول خوانده‌اند که نام درختی است معروف: و بعضی «سر» به کسر سین و تشدید راء خوانده‌اند، به معنی راز پنهانی و هر دو قابل توجیه است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *