رسالۀ سپهسالار – قِسم اوّل – فصل دوّم – حکایت ۲ : در بابِ کیفیّتِ استغراق سُلطان الْعُلما

نقل است که: روزی اصحاب او را مستغرق یافتند. وقتِ نماز رسید. بعضی مریدان آواز دادند مولانا را که: وقتِ نماز است. مولانا هیچ نگفت و ایشان را التفات نکرد[۱]. ایشان برخاستند و به نماز مشغول شدند. دو مریدی موافقتِ شیخ کردند، یکی را از آن مریدان خواجگی نام بود. در نماز به چشمِ سِرّ به وی عیان بنمودند که جمله اصحاب که در نماز بودند به امام، پشت‌شان به قبله بود و آن دو مرید که موافقتِ شیخ کرده بودند روی‌شان به قبله بود، زیرا چون شیخ از ما و من بگذشت و اوی او فانی شد و در نورِ حق مستهلک گشت که: مُوْتُوْا قَبْلَ اَنْ تَمُوْتَوْا[۲] اکنون او نورِ حق شده است و هر که پشت به نورِ حق کند و روی به دیوار آورد قطعاً پشت به قبله کرده باشد.
——————-

[۱] این حکایت در مقالات شمس تبریزی و در فیه ما فیه مولانا نیز آمده است.

 [۲] بمیرید پیش از آن که بمیرید. حدیثی منسوب به پیامبر (ص) که در متون عرفانی به کرّات به آن استناد شده.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *