رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – حکایت ۱: حسادتِ شاگردان در زمانِ تدریس مولانا در مدرسۀ حلاویه شهرِ حلب

نقل است: وقتی که حضرتِ خداوندگارِ ما در محروسۀ حلب به مدرسۀ حلاویه[۱] نزدِ مولانا اکمل الدّین بنِ عدیم[۲]، که علامۀ عالم بود و در فقه و تفاسیر و اصول نظیر نداشت، به تحصیل مشغول بودند، مدرّس چون در جبینِ مبارکِ ایشان آثارِ رشد و هدایت مشاهده می‌کرد ایشان را اعزاز و اکرامِ عظیم می‌فرمود و شفقت و دلبستگی مبذول می‌داشت و از باقی اقران برگزیده و به وقتِ تدریس همگی رجوع بدیشان بودی. جماعتِ طلبه و شاگردان و شرکا را بواعثِ حسد در جوش می‌آمد، و هر نوبت نزدِ مدرّس زبانِ حسد در حقِّ حضرتِ ایشان دراز می‌کردند و تشنیع می‌نمودند که: غریب و اعجمی را چندین اکرام و شفقت می‌نمایی و در حقِّ ما قطعاً التفاتی نداری. مذکور در تمهیدِ عذر می‌گفت که: چون آن عزیز را قابل می‌بینم و مسائلی که تقریر می‌کنم او فهم می‌کند و حرکات و سکناتِ او را مجموع بر نهجِ شرع می‌بینم و پیوسته احساس می‌کنم که به عبادت و ریاضت مشغول است، چگونه ‌دربارۀ او شفقت ننمایم؟ تا یک نوبت جمعی به خدمتش آمدند و تقریر کردند که: فلان را به علم و تقوی منسوب کرده‌ای، به هر شب احساس می‌کنیم که قفلِ مدرسه را گشوده، بیرون می‌رود، تا روز هر کجا که می‌خواهد می‌گردد و باز صبح به مدرسه می‌آید. مدرّس را این کلمات عظیم مستحیل نمود، چه اعتقاد ‌دربارۀ ایشان به مبالغه داشت. با خود اندیشید که امشب به گوشه‌‌ای مخفی بنشینم تا کیفیّتِ این تحقیق کنم، و بر آن قرار در حجره ساکن شد. چون شب گشت و هر یک به حجرۀ خویش رفتند و بوابان درهای مدرسه را مسدود کردند. چون آخرِ شب گشت حضرتِ خداوندگارِ ما از حجرۀ خود بیرون آمده، به درِ مدرسه آمد و انگشت بر قفل نهاد، به قدرتِ خدای گشوده گشت. بعد از آن بیرون آمده، روان شد. مدرّس این جمله را احساس می‌کرد و از پسِ ایشان می‌رفت تا به دروازۀ انطاکیه[۳] رسیدند. دروازه گشوده گشت و بیرون آمدند و مدرّس در پی می‌رفت. به اندک زمانی از دور قبه‌ای پر نور پیدا شد، چنان‌که صفتِ آن نتوان کرد و دیگر آن عمارت را در آن حوالی ندیده بود. حضرتِ خداوندگار درآمد و به جمعی از روحانیان که آن جایگه بودند سلام کرد و زمانی مراقب نشستند و بعد از آن به تسبیح و تهلیل مشغول گشتند. چون وقتِ صبح درآمد اقامت کردند و به نمازِ فرض مشغول گشتند. از هیبتِ الله اکبری که آن جمع در نیّت کردند عقل از وی زایل شد. چاشتگاه چون به هوش بازآمد خود را در صحرای دید و اثری از آن قبه و سکّانش پدید نبود. از سرِ حیرت چشم می مالید، با دلی حیران و دیده‌ای گریان برخاست. خفتان و خیزان روی به شهر آورد. جماعتِ طلبه چون روز شد مدرّس را در حجره ندیدند، به هر طرف به طلبِ او روان شدند و هیچ جای اثری نمی‌یافتند. حضرت خداوندگارِ ما چون می‌دانست که مدرّس ضعیف است و مبالغی مسافت در پیش دارد و پیاده نتواند آمدن به گوشه‌ای رفت و مدرّس را رکاب‌داری بود از ولایتِ روم و به خداوندگار اعتقادی عظیم داشت، بخواند و نشان داد که از فلان دروازه بیرون رو و از راهِ مسجدِ ابراهیم عَلَیهِ السَّلام[۴] برو، طلب کن. رکاب‌دار اشتر سوار شده، بدان طرف روان شد. نیم‌روز به خدمتش رسید، دید که از پیادگی خسته شده بود. از اشتر فرود آمده، سوار کرده. مدرّس از رکاب‌دار پرسید که: تو را که راهنمونی کرد و به چه استدلال کردی؟ رکاب‌دار گفت که: فلان عزیز مرا اِخبار کرد. مدرّس را از این حال شگفت آمد، امّا هیچ نگفت. چون به مدرسه آمدند، حضرت خداوندگار پیش‌تر رفت و استدعا فرمود که افشا نکند. مدرّس قبول فرمود. جماعتِ طلبه هرچند از مدرّس استفسار می‌کردند او بهانه می‌آورد. بعد از این حال، مدرّس در حضرتِ خداوندگار به زانوی ادب نشستی و خداوندگار نیز چون دید که افشا خواهد شدن بعد از اندک مدّتی با جماعتِ خدمتکارانِ خویش به دمشق روان شد.

—————————-

[۱] بخشی از حواشی استاد نفیسی: مدرسۀ حلاویه در قرن ششم و هفتم معروف‌ترین و مهم‌ترین و بزرگ‌ترین مدرسۀ حلب بود و در محلۀ بازار در جوار مسجد جامع در میان شهر واقع شده و کوچۀ تنگی در میان مسجد و مدرسه حایل بود.

[۲] حواشی استاد نفیسی: لقب ابن عدیم کمال الدّین بوده است. کمال الدین ابوالقاسم یا…، از بزرگان علمای حنفی حلب در قرن هفتم بود و این خانواده که به خانوادۀ ابن عدیم یا ابن ابی جراده معروف بوده‌اند یکی از مشهورترین خانوادهای دانش به شمار میرفته‌اند و دانشمندان بسیار از آن برخاسته‌اند. در ذیحجۀ ۵۸۸ در حلب ولادت یافته و در جمادی الاولی ۶۶۰ درگذشته است.

[۳] حواشی استاد نفیسی: یکی از دروازه‌های غربی حلب بوده و هنوز باقی است.

[۴] بخشی از حواشی استاد نفیسی: مردم حلب عقیده داشتند که ابراهیم پیامبر سفری به حلب کرده و به همین جهت در میان قلعۀ شهر و در وسط آبادانی‌های آن مسجد ساخته بودند به نام مسجد مقام ابراهیم و پیداست که مراد از مسجد ابراهیم همین مسجد است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *