رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – حکایت ۲: قصدِ نَفْس
یک نوبت هشتدَه[۱] نفر را از اصحابِ ما احتیاجُ مُسهلی شد. مولانا اکمل الدّینِ طبیب[۲]، که در عهدِ خویش در طب نظیر نداشت و استادِ همۀ اطبای روم بود، آنجا حاضر شد و هجدَه شربتِ مطبوخ ترتیب فرمود. حضرتِ خداوندگار صبحی نزدِ اصحاب آمد، دید که اصحاب از تَجرُعِ آن نفرتی میکنند. در حال تمامتِ اشربه را در یک کاسه ریخت و به یک جمله تمامت را تناول فرمود. بعد از زمانی فرمود که قوّالان چیزی بگویند. در اثنای آن سماع برداشت و تا آخرِ روز سماع و حرکت فرمود. بعد از سماع به حمام رفت و زمانی بسیار بنشست. بعد از آن فرمود که یخ آوردند و میتراشیدند تا تناول میفرمود. مولانا اکمل الدّینِ طبیب را خبر شد، در حال به حمام آمد و فغان برآورد که: ای خداوندگارم این چه قصد است که بر نَفْسِ مبارک روا میداری؟ فیالجمله با وجودِ چندین حرکت و سماع و حمام قطعاً گزندی بر ذاتِ شریفش نرسید و همچنان مزاجِ شریفش برقرار بود. تمامتِ طبیبان به یکبار زُنارِ انکار از میان گسستند و مریدِ حضرتش شدند.
—————–
[۱] هجده
[۲] حواشی استاد نفیسی: لقب ابن عدیم کمال الدّین بوده است. کمال الدین ابوالقاسم یا …، از بزرگان علمای حنفی حلب در قرن هفتم بود و این خانواده که به خانوادۀ ابن عدیم یا ابن ابی جراده معروف بودهاند یکی از مشهورترین خانوادهای دانش به شمار میرفتهاند و دانشمندان بسیار از آن برخاستهاند. در ذیحجۀ ۵۸۸ در حلب ولادت یافته و در جمادی الاولی ۶۶۰ درگذشته است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!