رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – فرقِ میانِ معجزات و کرامات
و امّا در تقریرِ آنکه کرامات از اولیای کامل چرا صادر میشود و شرحِ و تفصیلِ آن و بیانِ آنکه فرقِ میانِ معجزات و کرامات چیست.
بباید دانست که معجزات از افعال و سننِ انبیاست عَلَیهِمُ السَّلام، و کرامات از آثاری اولیاست رِضوانُ الله عَلَیهِم اَجمَعین و فرقِ میانِ هر دو آن است که کرامات صفاتِ انوارِ بواطنِ اولیاست و معجزات اخراجِ شیء است از عدم و تقلیبِ اعیان، کَما قالَ بَعضٌ مِنْ اَهْلِ الْمَعرِفَةِ: کَراَمَةُ الْوَلی هُوَ قُوَّةُ فِعلٍ وَ کِفایةُ مَؤنَةٍ یقومُ لَهُمُ الْحَقُّ بِما هی ما خَرَقَ مِنَ الْعادَاتِ وَ مُعجِزَةٌ النَّبی اِخْراجُ الشَّیءِ مِنَ الْعَدَمِ الَی الْوُجودِ تَقْلیبُ الْأَعیان[۱]. وَ قالَ اَهْلُ الْکَلام: لِلْأَوْلیاءِ کَراماتٌ وَ لِلْأَنْبیاءِ مُعجِزاتٌ، فَالْمُعجِزاتُ بِالدَّعوی لِأَنَّها حُجَّةٌ، وَالْکَراماتُ بِغَیرِ دَعوًی لِأَنَّها اِجابَةُ دَعوَةٍ[۲].
و اکنون در تفصیلِ کرامات که از کاملان از چه سبب صادر میشود چون حق میورزد. بدان که: جنسِ کرامات از افعالِ مبتدیان است، امّا کاملانِ سبیلِ حقیقت و شاربانِ سلسبیلِ طریقت از اظهارِ کرامات احتراز و اجتناب واجب دانند، بلکه مشغولی از عینِ حجاب دانند.
نقل است که شخصی در حضرتِ شیخ الطوایف، جُنَید[۳] رَضی اللهُ عَنْه، نقل کرد که فلان عزیز بر شط سجادۀ خود انداخته، نماز میکند و در هوا میپرد و از این گونه کلمات میگفت. شیخ فرمود که: دریغا او به بازیچه مشغول گشته است و بدان مقدار قناعت آورده و به حالتِ خویش خرسند، او را بخواند و بیاگاهانید و از این باز آورد. امّا چون جمعی از اهلِ ظاهر و خرده جویان، نه خداگویان، به قیاسِ افعالِ خویش کاملان را میزان میکنند و در افعال و اقوالِ ایشان که جمله خرقِ عادت است و از قیاسات بیرون است بدگمان شده، انکار میفرمایند، چنانکه حضرتِ خداوندگارِ ما میفرماید:
هم سری با انبیا برداشتند
کانبیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستۀ خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عَمی
هست فرقی در میان بیمنتهی
این خورَد گردد همه بخل و حسد
وآن خورَد گردد همه نورِ احد
کارِ پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه مانَد در نبشتن شیر و شیر [۴]
لاجرم از اهلِ شقاوت میشوند و موجبِ عقاب و عذاب میگردند. و حضرتِ عزت، عَزَّ اسمُهُ، ازغایتِ تعلّق و محبّت که به خاصانِ حضرتِ خویش دارد میخواهد که به مجرّدِ آن مقدار که جمعِ منکران خود را به احوال و ذکرِ اولیا مشغول داشتند از اهلِ سعادت گرداند، لاجرم از افعالِ کاملان، بلا ارادت، کرامت صادر میکند، تا آن جمع بدان مقامات اعتقاد افزایند و از اهلِ نجات گردند. پس اگر مؤمنی به اعتقادِ تمام روی به جنابِ کاملان نهد و همگی عمرِ خود را به ملازمت و محبّتِ این طایفه صرف کند، اگر به اعلای درجاتِ اهلِ دل برسد بدیع و غریب نخواهد بود، چنانکه حضرتِ خداوندگارِ ما قَدَّسَ سِرَّهُ الغرر میفرماید:
ز خاصِ خاصِ خودم لطف کی دریغ آید؟
چو از کمالِ کرم دستگیرِ اَغیارم [۵]
چون اقوال و افعال و حرکات و سکناتِ حضرتِ خداوندگار بَیضَ اللهُ غُرَّتَهُ، سراسر کرامات بود و ظاهر و باطنش جمله پسندیدۀ عالم و عالمیان شده و مسجودِ ارواحِ اِنس و جن گشته، چنانکه بیان میفرماید:
خانۀ جسمَم چرا سجده گَهِ خلق شد؟
زانکه به روز و به شب بر دَر و دیوارم اوست [۶]
بعد از این کراماتی که از حضرتِ ایشان صادر گشته است آنچه مشهور و معروف شده است بیان کنیم، وَاللهُ وَلی التَّوْفیقِ وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدُنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صَحبِهِ وَسَلِّمْ.
———————
[۱] بعضی از اهل معرفت گویند: کرامت ولی آن باشد که حضرت حق از راهی غیر عادی به او توان رساند و حوایج او را برطرف گرداند و معجزۀ پیامبر آوردن هر چیزی از نیستی به هستی است.
[۲] و اهل کلام گویند: اولیا کرامات دارند و انبیا دارای معجزات هستند و معجزه دلیلی بر نبوت است، و کرامات نتیجۀ دعاست که حق به آن پاسخ داده.
[۳] بخشی از حواشی استاد نفیسی: سید الطایف ابوالقاسم جنید ابن محمد خزاز قواریری بغدادی از بزرگان مشایخ عرفای قرن سوم بود، خاندان وی از مردم نهاوند بودند و وی خواهزادۀ سری سقطی عارف مشهور آن زمان و از اصحاب وی بود و نخست از ابوالثور از اصحاب شافعی دانش آموخت و گویند سی بار پیاده به حج رفت و مرد بسیار پارسای پرهیزگاری بود و در بغداد به سال ۲۹۷ یا ۲۹۸ یا ۲۹۹ درگذشت و او را در گورستان شونیزیه به خاک سپردند
[۴] با اختلاف در ترتیب ابیات، بخش ۱۱ دفتر اول مثنوی معنوی مولانا.
[۵] بیت هشتم غزل ۱۷۲۳ مولانا.
[۶] بیت ششم غزل ۴۶۵ مولانا.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!