رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – رموزِ حرکات در سماع
آوازِ غُنینه[۱] عاشقان را از آن خوش میآید که در بزمِ الست در میانِ آوازهای خوشِ روحانی اُنس گرفتهاند و به اسماعِ نُزهتِ آن پروریده، امروز که در عالَمِ نَفْس و کدورتِ وجود گرفتارند و از آن عالَمِ روحانی دور مانده، چون شمهای از آن آوازهای خوش و لطیف در گوشِ هوش میرسد از غایتِ شوق دلِ محزون در اضطراب و جوش میآید و تن را به متابعت در حرکت میآوَرد.
تمامتِ حرکاتی که در سماع از محقّقان صادر میگردد اشارت است به نکتهای و حقیقتی، چنانکه چرخ زدن اشارت است به توحید، و این مقامِ عارفانِ موحّد است که در آن حال محبوب و مطلوب را در همه جهان میبینند و به هرسو که میگردند از فیضِ او بهره مییابند.
و امّا جهیدن و پاکوفتن اشارت است به دو وجه: وجه اوّل از غایتِ شوقِ اتصال است به عالمِ عُلوی، و پا کوفتن اشارت است که سالک در آن حال نَفْسِ را مَسخّرِ خود گرداند، ما سِوی را در پای همّت پست میگردانَد.
و دست افشاندن اشارت است به چند وجه، وجه اوّل: از شادی حصولِ شرفِ وصال است و توجه به درجۀ کمال، و دوّم ظفر است بر عسکرِ نَفْسِ اماره، که جهادِ اکبر عبارت از آن است.
و در میانِ سماع عزیزی را در کنار گرفتن و سماع زدن وقتی واقع میگردد که فقیر به کلّی از خودی خود مستهلک میگردد، در وقتِ افاقت خود را در میانِ آن جمع در آیینۀ درونِ هرکه به صفای تمام مشاهده میکند، آن عزیز را در کنار گرفته، با خیالِ جمالِ خویش با آن عزیز عشقبازی میکند.
و مردم را در سماع کشیدن و به حرکت تحریض کردن مقامِ اهلِ صحو است، که فیض را بر قلوبِ همۀ حضار میافشانند و رحمت را بر همه عام میگردانند.
تواضع و سجده کردن عبارت از مقامِ عبودیت دارد تا محبوب را در سماع به قیام و رکوع و سجود عبادت کنند، چنانکه در نماز. و نیز صفتی از صفاتِ حق در درونِ هر که مشاهده میکنند، به نسبتِ سیر که دارند آن صفت را سجده میآورند.
این معانی تطویل دارد، تا طالب بدان مقام نرسد کیفیّتِ مزه و لطفِ آن حال را به مقال نتواند تصویر کردن، مَنْ لَمْ یذُقُ لایعرِفْ[۲].
پرسید یکی که عاشقی چیست؟
گفتم که چو من شوی بدانی [۳]
و حضرتِ خداوندگارِ ما رِضوانُ الله عَلَیهِ، در میانِ حقایقِ سماع کلماتی عالی انشا فرموده است، هر که در مطالعۀ آن مداومت نماید، هر آینه آیینۀ ضمیرِ او روشن شود و بر سرِّ حقیقتِ آن وقوف یابد. و در سماعِ میفرماید:
پس غذای عاشقان آمد سماع
که در او باشد خیال اجتماع [۴]
و در سماعِ اصحابِ ما، خُلُوّی معده شرط است، تا تَرَوَّض و تلطف زیاده گردد، چنانکه حضرت خداوندگارِ ما میفرماید:
ای مردِ سماع مَعده را خالی دار
زیرا چو تُهیست نی کند نالۀ زار
چون پُر کردی معده ز لوتِ بسیار
خالی مانی ز دلبر و بوس و کنار[۵]
حرکت و سکونِ اهلِ سماع بنا بر جِدّ دارد، نه بَطَر و هزل، چنانکه میفرماید:
یار در آخر زمان کرد طرب سازیی
باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازیی [۶]
و اگر شخصی از سرِ تقلید انوارِ سماع را منکر باشد، عیب مَشِمُر، لَکُمْ دِینُکُمْ وَلی دِینِ[۷] بر خوان، شاید که او را آن مذاقِ صحیح نبوده باشد که تمیز کند این دقایق را، که: اَلْمُؤْمِنُ کَیسُ مُمَیزٌ فَطِنٌ[۸] و حضرتِ خداوندگارِ ما میفرماید:
سماع آرامِ جانِ زندگان است
کسی داند که او را جانِ جان است [۹]
————————
[۱] برای “آواز غنینه” معنی خاصی یافت نشد، در لغت نامهها به: لانه زنبور اشاره شده، اما در جستجو در معنی کلمه “غلغل” در لغت نامه دهخدا به جملهای که بدون ذکر منبع آمده آورده است که: بانگ شراب چون از غنینه فروکنند. و به احتمال غنینه ظرف شرابی بوده که در زمان ریختن در پیاله صدای غلغل زیبایی داشته و باز به احتمال در این جمله به معنی: صدای شراب ربانی که از جانب حق تعالی در کالبد سماع کننده فرو میریزد و او را به سکر و وجد میآورد.
[۲] از امثال: نخره طعم نداند، حلوای طنطنای تا نخوری ندانی.
[۳] این بیت به همین شکل در مقدمۀ دفتر دوم مثنوی آمده و با اختلاف در مصرع دوم بیت نهم از غزل ۲۷۳۳ مولانا.
[۴] بیت ۷۴۱ بخش سی دفتر چهارم مثنوی معنوی مولانا.
[۵] رباعی ۸۸۰ مولانا.
[۶] بیت اول غزل ۳۰۱۳ مولانا.
[۷] آیۀ ۶ سورۀ کافرون: شما را دین شما، و مرا دین من.
[۸] مؤمن زیرک، باهوش و ممیز است. بخشی از حواشی استاد فروزانفر در فیه ما فیه: در کنوزالحقایق،ص ۱۳۶، چنین است: اَلْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ.
[۹] بیت اول غزل ۳۳۹ مولانا.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!