رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – سببِ سماعِ حضرت مولانا

و امّا بیانِ سببِ سماعِ حضرتِ ایشان، بدان ای عاشقِ صادق و انیسِ موافق، وَفَّقَکَ اللهُ فِی الدّارَین، که حضرتِ خداوندگارِ ما اَفَاضَ اللهُ نُورَه عَلَینا، از ابتدای حال به طریقه و سیرتِ پدرش حضرت مولانا بهاءِ الدّین الولد رِضوانُ عَلَیه، مثلِ درس گفتن و موعظه فرمودن و مجاهده و ریاضت مشغول می‌بودند و از هر گونه عبادت و ریاضت که از حضرتِ رسالت صَلَواتُ اللهِ عَلَیه وَ سَلامه، منقول بود متابعت می‌نمودند و آن تجلّی‌ها و مقامات که هیچ کاملی را دست نداده بود و در صورتِ نماز و روزه و ریاضت مشاهده می‌فرمودند، امّا سماع هرگز نکرده بودند.
چون حضرتِ مولانا سلطان المحبوبین، مولانا شمس الحقِّ والدّین التبریزی[۱] عَظَّمَ اللهُ ذِکْرَه، را به نظرِ بصیرت دید که معشوق و سلطانِ الاولیاست و به اعلای مقاماتِ محبوبان مقام دارد، عاشقِ او شد و به هرچه او فرمودی آن را غنیمت داشتی. پس اشارت فرمودند که در سماع درآ، که آنچه طلبی در سماع زیاده خواهد شدن. سماع بر خلق از آن حرام شد که بر هوای نَفْس مشغول‌اند، چون سماع می‌کنند آن حالتِ مذموم و مکروه زیاده می‌شود و حرکت را از سرِ لهو و بَطَر[۲] می‌کنند، لاجرم سماع بر چنین قوم حرام باشد، بر خلافِ آن جمعی که طالب و عاشقِ حق‌اند، در سماع آن حالت و طلب زیادت می‌شود و ما سِوَی الله[۳] در آن وقت در نظرِ ایشان نمی‌آید، پس بر چنین قوم سماع مباح باشد[۴].
بنا بر اشارتِ ایشان امتثال فرمودند و در سماع درآمده، آنچه اشارت فرموده بودند در حالتِ سماع مشاهده کرده، به معاینه دیدند و تا آخرِ عمر بر آن سیاق عمل کردند و آن را طریق و آیین ساختند. و از اکثرِ مشایخ و عرفای صاحب وجد مَروی‌ست که سماع می‌فرموده‌اند و در اثنای آن کلماتی عالی نقل می‌کرده‌اند.
و نقل است که روزی اعرابیی در نجد به آوازی خوش و دلکش این ابیات می‌سرایید که:

کُلَّ صُبْحٍ وَ کُلَّ اِشْراقِ
تَبْکِ عَینی بِدَمْعِ مُشْتاقِ

لَسَعَتْ حَیةُ الْهَوی کَبِدی
لا طَبیبَ لَها وَ لاراقی

اِلَّا الْحَبیبُ الَّذی شُغِفْتُ بِهِ
عِنْدَهُ رُقْیتی وَ تِریاقی[۵]

حضرتِ سیّدِالاوّلین و الآخرین عَلَیهِ الصَلَوةِ اَفْضَلُها وَ مِنَ التَّحیاتِ اَکْمَلُها، چون این ابیات بشنید دریاهای معرفت و محبّت و شوق که در دلِ منورش بود در جوش آمد. اشارت فرمود تا اعرابی این ابیات را مکرّر کرد و حضرتِ ایشان از غایتِ شوق دستِ مبارک می‌افشاندند و حرکت عَنیف می‌کردند، چنان‌که ردای مبارک از دوش بیفتاد.
در بیانِ اباحتِ سماع بر اهلِ الله رسالة بسیار ساخته‌اند و اهلِ تحقیق آن را مسلّم و جایز داشته.

———————

[۱] محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمس‎‌الدّین یا شمس تبریزی. در شهر تبریز چشم گشود امّا از تاریخ تولد، علّت وفات و محلّ تدفین ایشان اطلاع دقیقی در دست نیست. شمس تبریزی دوست و یار، پیر و مراد، رفیق گرمابه و گلستان و… مولانا بود. غریب آمد، غریب زیست، غریب رفت.

[۲] بازی و شادی مفرط.

 [۳] آنچه سوای ذات باری تعالی باشد.

[۴] این جمله در مقالات شمس تبریزی بدین شکل آمده: فی‌الجمله سماعی است که حرام است. او خود بزرگی کرد که حرام گفت. کفر است آن چنان سماع. دستی که بی آن حالت برآید، البته آن دست به آتش دوزخ معذب باشد، و دستی که با آن حالت برآید البته به بهشت رسد. و سماعی است که مباح است و آن سماعِ اهل ریاضت و زهد است که ایشان را آبِ دیده و رقّت آید. سماعی است که فریضه است و آن سماعِ اهل حال است، که آن فرضِ عین است، چنانکه پنج نماز و روزۀ رمضان، و چنانکه آب و نان خوردنْ به وقتِ ضرورت. فرض عین است اصحاب حال را، زیرا مَددِ حیاتِ ایشان است.

[۵] هر صبح و در زمان مکاشفه از دیدگانم اشک شوق می‌بارد، مار عشق جگرم را نیش زده و طبیبی نیست و درمانی ندارد، مگر یاری که دل مرا شیفته خود کرده که طلسم و نوش‌داروی من نزد اوست.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *