رسالۀ سپهسالار – قِسم دوّم – فصل سوّم – در ذکرِ مناقبِ حضرتِ خداوندگار – حکایت ۴: محبّتِ مولانا به جماعتِ جزامیان

یک نوبت حضرتِ خداوندگارِ ما قَدَّسَ الله سِرَّه العَزیز، عزیمتِ آب‌گرمِ قونیه فرمود. اصحاب پیش‌تر رفتند و بخورات کردند و باز به استقبال آمدند و در اثنای آنکه مواضع خلوت شد، جماعتِ مجذومان[۱] آن جایگه رسیدند و موضع خلوت یافتند، در آب رفتند. چون خداوندگار رسید اصحاب ایشان را می‌رنجانیدند و از آب دور می‌کردند. خداوندگار بر اصحاب بانگ زد و در حال جامه بکند و نزدیکِ ایشان رفت و آب را از زیرِ اعضای ایشان می‌گرفت و بر سَرِ مبارکِ خویش می‌ریخت و آن جمع را دلداری‌ها می‌فرمود. کافّۀ حاضران از کمالِ نَفْس و حُسنِ خُلقِ آن حضرت تعجّب می‌نمودند و این بیت می‌سراییدند:

از خدا آمده‌‌‌ای آیتِ رحمت بر خلق
وان کدام آیتِ حُسن است که در شأنِ تو نیست [۲]

———————-

[۱] مبتلایان به بیماری جذام.

[۲] با اندکی اختلاف بیتی از غزل ۱۲۷ سعدی.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *