شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۱۳۳ – وَصیَّت کردنِ رسولْ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ، عَلی را کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ که چون هر کسی به نوعِ طاعَتی تَقَرُّب جویَد به حَق، تو تَقَرُّب جویْ به صُحبَتِ عاقل و بَندهٔ خاص، تا ازیشان همه پیش‌قَدَم‌تَر باشی

گفت پیغمبر علی را کای علی‌ شیر حقی پهلوانی پر دلی‌
لیک بر شیری مکن هم اعتماد اندر آ در سایه‌ی نخل امید
اندر آ در سایه‌ی آن عاقلی‌ کش نداند برد از ره ناقلی‌
ظل او اندر زمین چون کوه قاف‌ روح او سیمرغ بس عالی طواف‌
گر بگویم تا قیامت نعت او هیچ آن را مقطع و غایت مجو
در بشر روپوش کرده ست آفتاب‌ فهم کن و الله اعلم بالصواب‌

شیر حق: شیر خدا، ترجمه گونه‌ای است از (اسد اللَّه) که جزو نعوت و القاب حضرت مولای متقیان علی (ع) است که وی را به‌سبب دلیری و شجاعت‌ بی‌نظیر بدین عنوان و گاهی (اسد اللَّه الغالب) می‌خوانند. سفینه البحار، در ذیل: اسد.

در نظر مولانا (شیر حق) کسی است که در میدان مجاهدت و خلاف نفس و هوای نفسانی جان‌باز و دلیر باشد و از اظهار حقیقت بیم نکند و در اجرای احکام هراس بدل راه ندهد و شجاعت او از قدرت حق منبعث باشد نه از نیروی غضب و خشم مانند دلاوری و یلی پهلوانان حس که ناشی از قوه‌ی غضبی و محرک آن حس انتقام و غلبه‌ی خصمان و هماوردان است، می‌فرماید:

گفت من تیغ از پی حق می‌زنم‌ بنده‌ی حقم نه مأمور تنم‌
شیر حقم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا
ما رمیت إذ رمیتم در حراب‌ من چو تیغم و آن زننده آفتاب‌
رخ خود را من ز ره بر داشتم‌ غیر حق را من عدم انگاشتم‌

مثنوی، ج ۱، ب ۳۷۸۷ به بعد راستی که علی در همه احوال چنین بود و چنین زیست و سیره‌ی او در حیات رسول (ص) و پس از رحلت وی و هم به‌وقت خلافت ظاهر هم بدین سان بود صلوات اللَّه علیه.

اعتماد: اعتمید، بخوانید که اماله شده‌ی اعتماد است و در نسخه‌ی موزه‌ی قونیه و چاپ لیدن کلمات مماله بدین گونه نوشته می‌شود.

ناقل: جا بجا کننده‌ی چیزی، مجازاً آنچه سبب تغیر و میل و انحراف باطن از حق گردد.

کوه قاف: وصف این کوه را در شرح مثنوی شریف، ج ۲، ذیل:

ب (۱۳۸۸) ملاحظه فرمایید. کوهی است با فاصله‌ی اندک از آسمان و یا چسبیده بدان و بنابراین، بسیار بلند و به بالا برکشیده است و سایه‌ای بس دراز و سنگین دارد.

عالی طواف: بلند پرواز.

مقطع: نهایت جسم و آنجا که ابعاد آن بریده می‌شود و سپری می‌گردد، پایان و آخر.

این ابیات، تفسیر حدیث ذیل است: یا علی إذا تقرب الناس الی خالقهم فی ابواب البر فتقرب إلیه بانواع العقل تسبقهم بالدرجات و الزلفی عند الناس و عند اللَّه فی الآخرة. (ای علی چون مردم به آفریدگار خود از راههای نیکو کاری تقرب جویند، تو از راههای گوناگون عقل و دانایی نزدیکی جوی تا از ایشان به پایه و نزدیکی پیش‌تر آیی در نزد مردم بدین جهان و در پیشگاه خدای تعالی بدان جهان.) احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۳۱٫

چنان‌که می‌بینید مولانا عقل را به معنی مظهر عقل که ولی کامل است گرفته و از آن دلیلی بر فوائد صحبت و همنشینی پیران انگیخته است، مفاد حدیث، ترجیح اعمال سر و باطنی بر عمل و حرکات بدنی و ظاهری است ولی شرط صحت آن اعمال، نیز در نظر صوفیان، اجازت پیر است.

انسان هرقدر قوی و نیرومند باشد از حیله‌سازی و دستان‌آوری هوای نفسانی در امان نیست راه حق، باریک و خطر آمیز است، توسل به صحبت پیران شرط احتیاط و دورنگری است از آن جهت که پیر از هوی و هوس پاک است، کار بد نمی‌کند و اندیشه‌ی ناصواب بر دلش نمی‌گذرد، کسی که در صحبت او روز می‌گذارد بالطبع و بر اثر همنشینی و شهود احوال وی چنان می‌شود که به‌کار کرد و یا خاطر نفسانی دیرتر و کم‌تر می‌گراید زیرا محرکات درونی از امور بیرونین مدد می‌گیرند و در هیجان می‌آیند و چون سالک همه عمل حق و صواب بیند و حس بداندیشی در همنشین خود نکند به‌ناچار فکر تباه و خواطر پلید ضمیرش نمی‌گردد اما این همنشین باید که از تصرف هرگونه محرکی خواه‌ تلقینی یا تقلیدی و هر خاطری نفس آلود بر کنار و ثباتی چون کوه قاف و پروازی بلند همانند سیمرغ داشته باشد تا سایه بر سر سالک گسترد، سایه‌ای بلند و دیر پای.

پیری که دارای این صفات است از خود فانی و به حق باقی است، مظهر حق است، و صورت بشری او، روپوش و نقابی است که بر چهره‌ی آفتاب حقیقت افکنده‌اند.

یا علی از جمله‌ی طاعات راه‌ برگزین تو سایه‌ی خاص آله‌
هرکسی در طاعتی بگریختند خویشتن را مخلصی انگیختند
تر برو در سایه‌ی عاقل گریز تا رهی ز آن دشمن پنهان ستیز
از همه طاعات اینت بهتر است‌ سبق یابی بر هر آن سابق که هست‌

طاعات: جمع طاعت به معنی فرمانبری که اصطلاحاً مجموع عبادات و وظایف شرعی است که به فرمان خدا و از روی اطاعت پیامبر می‌گزارند.

دشمن پنهان‌ستیز: به کنایت، شیطان یا نفس به مناسبت آن که از درون وسوسه می‌کنند و یا آن که اعمال و خواطر زشت را در دیده‌ی راهرو می‌آرایند و به صورت خیرات و اندیشه‌های نیک فرا وی می‌نمایند.

سبق یافتن: پیش جستن، در پیش افتادن.

مقصود آن است که هریک از زاهدان و عابدان نوعی از طاعت را برگزیده‌اند مثل روزه‌ی دائم که عبدالله بن عمرو بن العاص بده می‌گراید یا هزار رکعت نماز در شبانه روز (روش علی بن عبدالله بن عباس) و یا طواف به‌دور کعبه که محمد بن طارق می‌کرد و طواف او را به ده فرسنگ در شبانه روز تخمین می‌زدند و یا ختم قرآن، سه نوبت در شبانه روز که روش کرز بن وبره بود و یا گریه‌ی بسیار که عادت عبدالملک بن ابجر و بکائین چهارگانه (عبدالملک بن ابجر، محمد بن سوقه، مطرف به طریف، ضرار بن مره) بود جع: حلیة الاولیاء، صفة الصفوة، در ذیل: حال این اشخاص. و گرسنگی سه هفته که روش سهل بن عبدالله بود ولی صحبت پیر از این همه فاضل‌تر است برای آن که در هریک از آنها خطر عجب و خودبینی و حظ نفس و شهود و طاعت، راه تواند یافت برخلاف صحبت ولی کامل که از این آفتها به‌دور است.

چون گرفتت پیر هین تسلیم شو همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی‌نفاق‌ تا نگوید خضر رو هذا فراق‌
گرچه کشتی بشکند تو دم مزن‌ گرچه طفلی را کشد تو مو مکن‌
دست او را حق چو دست خویش خواند تا ید اللَّه فوق ایدیهم براند
دست حق میراندش زنده‌ش کند زنده چه بود جان پاینده‌ش کند

گرفتن: در این مورد، پذیرفت و قبول کردن به حکم بیعت ولوی و پیمان. مریدی و مرادی.

هذا فراق: مقتبس است از آیه‌ی شریفه: قالَ هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِک‌. (خضر گفت این موسی اینک هنگام جدایی من و تو است.) الکهف، آیه‌ی ۷۸٫

ید اللَّه فوق ایدیهم: مقتبس است از آیه‌ی کریمه: إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ‌. (کسانی که با تو ای پیغمبر بیعت می‌کنند با خدا پیمان می‌بندند و بس دست خداست که به‌هنگام بیت، بالای دست آنها قرار دارد.) الفتح، آیه‌ی ۱۰٫

این آیت که از دلایل صوفیان است بر گرفتن پیمان ارادت از نومریدان که آن را «بیعت ولوی» می‌نامند.

قصه‌ی موسی به اشارت ولی به تفصیل در قرآن کریم (الکهف، آیه‌ی‌ ۸۲- ۶۰) مذکور است و مفسران، روایات مختلف در آن باره آورده‌اند، می‌توانید این داستان را در قصص الانبیاء ثعلبی (طبع مصر، ص ۱۹۴- ۱۸۳) بخوانید.

صوفیان این قصه را زمینه‌ی حاصل‌خیزی برای آداب صحبت و کیفیت زندگانی مریدان با مشایخ طریقت و صفات شیخ و لزوم اطاعت سالک از وی و ترک اعتراض بر اعمال و پرسش از کارهای پیر قرار داده و نتایج بسیار گرفته‌اند و بدین مناسبت چندین گونه آن را تأویل نهاده‌اند.

می‌گویند که سفینه، کشتی بدن، و غلام، خیال یا وهم، و مرمت دیوار، توجه به‌کار بدن، بعد از ریاضت است و عدم تحمل موسی بدان سبب بود که او مرتبه‌ی نبوت و رسالت داشت و بر احکام ظاهر، مطلع بود ولی خضر از جهت آن که ولی بود حکم بر باطن می‌کرد، اطاعت موسی از خضر دلیل آن است بر آن که سالک هرچند در علوم رسمی قوی‌دست باشد تا به درجه‌ی ولایت نرسیده است باید فرمانبر پیر خود باشد و فرمانش را گردن نهد و زبان اعتراض فروبندد.

«چون موسی (عد) خواست که صحبت با خضر (ع) کند، شرط ادب به‌جای آورد، نخست دستوری خواست اندر صحبت پس خضر (ع) شرط کرد با او که اندر هیچ چیز او را معارضه نکند و با او بر حکم، اعتراض نکند پس چون موسی (ع) باز و مخالفت کرد، یک بار، از وی اندر گذاشت و دیگربار نیز در گذاشت تا سه بار و سه، آخر حد اندکی بود و اول حد بسیاری پس وی را فراق بود چنان‌که گفت‌ هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِک‌.) ترجمه‌ی رساله‌ی قشیریه، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۵۸۴٫

«و هرکه با پیری صحبت کند بر تبت ازو برتر، راه این کس دست به داشتن اعتراض بود و هرچه ازو پدید آید بر نیکوترین روی حمل کردن و با احوال او ایمان داشتن.» همان مأخذ، ص ۵۰۲٫ «و شرط مرید آن است که حرمت شیخ در دل او موقعی عظیم داشته باشد و بر هیچ کار شیخ البته اعتراض نکند و به افعال شیخ اقتدا نکند، آنچه او را بفرماید آن کند.

و هر امری که شیخ کند علت و سبب آن را نطلبد بلکه آنچه امر شیخ باشد بدان مبادرت نماید اگر معنی و فایده‌ی آن را داند یا نداند.» اوراد الاحباب، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۷۷٫

شیخ به عقیده‌ی صوفیان، مظهر خداست، هر امری که از جانب مظهر سر زند و هر فعلی که در وجود آید آن در حقیقت به ظاهر نسبت دارد زیرا مظهر در این مرتبه، در آنچه ظاهر است یعنی حق‌تعالی فانی شده و حکم او حکم خداست بر این مقدمه، دست ولی راستین به‌هنگام بیعت خاص ولوی، همان دست خداست و چنان است که سالک با خدا بیعت می‌کند و دست در دست حق می‌نهد.

نیز، جع: شرح مثنوی شریف، ج ۱، ذیل: ب ۲۳۶- ۲۲۴٫ بیان السعادة، طبع طهران، ج ۲، ص ۴۸۰- ۴۷۰٫

هرکه تنها نادرا این ره برید هم به عون همت پیران رسید
دست پیر از غایبان کوتاه نیست‌ دست او جز قبضه‌ی اللَّه نیست‌
غایبان را چون چنین خلعت دهند حاضران از غایبان لا شک بهند
غایبان را چون نواله می‌دهند پیش مهمان تا چه نعمتها نهند
کو کسی که پیش شه بندد کمر تا کسی که هست بیرون سوی در

پیشتر گفتیم که به عقیده‌ی بعضی، اتصال به پیر و یا شیخ تربیت، امری ضروری نیست، ابوعبدالله محمد بن عباد نفری حمیری رندی (۷۹۲- ۷۳۳) دراین‌باره رسال‌های خاص دارد که در جواب یکی از معتقدان خود نوشته است، او در این رساله می‌گوید سلوک متوقف بر پیوستن به شیخی نتواند بود، اصلاح‌ نفس وظیفه‌ای است لازم. و طالب بی‌هیچ تاخیر و یا انتظار دست یافتن به پیری، باید توبه کند، توبه‌ای موفق دستور شرع و همراه با صدق نیت و اخلاص، سپس با توکل و اعتماد بر حق، مراحل سلوک را در هم سپرد و بر خداست که او را از وسواس دیو نفس محفوظ دارد و اگر مشیت الهی مقتضی باشد پیری را برای هدایت وی مأمور خواهد فرمود. این رساله یک بار به همراه کتاب شفاء السائل، طبع انقره و دیگربار بانضمام سایر رسائل او به نام (الرسائل الصغری) در بیروت به طبع رسیده است.

از شعب صوفیه، اویسیان نیز بر همین راه رفته‌اند، اویسی کسی را گویند که به ظاهر پیری ندارد و از روحانیت حضرت رسول (ص) یا یکی از مشایخ مستفید می‌شود و کسب فیض می‌کند و باطن خویش را جلا می‌دهد و به انوار معرفت روشن می‌گرداند و سیر و سلوک خویش را به تایید روحانیت آن پیر به پایان می‌برد چنان‌که اویس قرنی از تابعیت که بنا بر مشهور تا زمان خلافت حضرت مولای متقیان زنده بود، به دیدار حضرت سید عالم (ص) چشم روشن نکرد و مراحل کمال را به عشق معنویت وی در هم سپرد. جهت اطلاق اویسی بر این طایفه بی‌گمان همین نکته است. این خلاف، همانند اختلاف فقهاست درباره‌ی تقلید میت که بعضی جائز شمرده‌اند ولی اکثر آنها رجوع به اعلم حی و زنده را بر مکلف واجب می‌دانند.

مولانا در جواب عقیده‌ی این مخالفان، می‌گوید فی‌المثل اویسیان نیز اگر از معرفت چاشنی و ذوقی یابند و به جایی رسند که هم از برکت وجود پیران است به مناسبت آن که پیر خلیفه‌ی حق و دست او دست خداست، دست تصرف حق از هیچ موجودی کوتاه نیست، ظاهراً به استناد آیه‌ی شریفه: بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ‌، (نه، که دستهای خدا بسته نیست و باز و گسترده است.)

نهایت آن که در این مورد میان حاضر و غایب فرقی ژرف است و تفاوتی عظیم زیرا آن که همنشین پیر است و احوال او را به چشم می‌بیند و سخنان او را دهان به دهان می‌شنود، فیض می‌برد و هم در ظل پیر از خطر ایمن‌تر است چنان‌که در پیشگاه سلاطین میان حاضر و غایب تفاوتی زفت و کلان وجود دارد و نعمت و خلعت بحاضران بیشتر و پیوسته‌تر می‌رسد.

چون گزیدی پیر نازک‌دل مباش‌ سست و ریزیده چو آب و گل مباش‌
گر بهر زخمی تو پر کینه شوی‌ پس کجا بی‌صیقل آیینه شوی‌

ریزیده: صفت مفعولی است از مصدر (ریزیدن) که تلفظ دیگر است از (ریختن) و صورت آن در فعل مضارع (می‌ریزد) و صیغه‌ی امر (بریز) حفظ شده است معنی آن سست و ضعیف و از هم گسیختنی و پاشیدنی است:

چه سود ار خاک بر افلاک ریزی‌ که گرسنگی میان خاک ریزی‌

اسرارنامه، ص ۱۳۶ نظیر: فروریخته، «می‌گوید نه پیری فروریخته نه نوزادی نارسیده، یعنی که قدم این جوانمردان در دایره‌ی طریقت آن‌گه مستقیم شود که سکر شباب و شره‌ی جوانی ایشان را حجاب نکند و ضعف پیری معطل ندارد.» کشف الاسرار، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۲۲۹٫

ریاضت و مجاهدت با ترک خواهش و مراد و خلاف نفس همراه است، کوشش و گرسنگی روز، بیداری شب، تحمل ار هر بی‌ادب، خدمت دوست و دشمن، خشم فروخوردن، از هر لذتی چشم پوشیدن، جزو آداب سلوک است، در برابر، مقصدی بلند و هدفی عالی است یعنی وصول به کمال انسانیت و نیل به دیدار حق، راهروی که می‌خواهد بدین پایه‌ی والا برسد ناچار باید بردباری و شکیبایی ورزد و تنگ حوصله نشود، فرمان پیر را بپذیرد و بر سر و چشم نهد و از دوری راه و دشواری کار گله نکند و شکایت نه آغازد زیرا ترک مراد مانند صیقلی است که بر روی آینه می‌کشند، صیقل بر سطح آینه فشار وارد می‌آورد ولی زنگار را می‌زداید.

«و بر مرید واجب است که در خدمت شیخ و استاد قیام نماید و در تحت حکم او صبر کند و در ظاهر و باطن مخالفت او ترک کند و سخن او را قبول کند و در هر امری که برو عارض شود رجوع به خدمت شیخ کند و حرمت او را عظیم دارد و در سر و آشکارا از انکار بر شیخ دور باشد.» اوراد الاحباب، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۱۱۱٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *