شرح مثنوی بدیعالزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۲۰ – مَکرِ دیگر اَنگیختنِ وزیر در اِضلالِ قوم
مکر دیگر آن وزیر از خود ببست | وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست | |
مکر بستن: حیله کردن، طرح ریختن حیله.
خلوت: تنها نشینی، اصطلاحا، دوری گرفتن از مردم و تنها نشستن در مدت معین بهقصد عبادت و ریاضت.
خلق دیوانه شدند از شوق او | از فراق حال و قال و ذوق او | |
شوق: هیجان دل برای دیدار محبوب، و آن ثمرهی محبت است و تا دوستی نباشد شوق پیدا نمیشود. رسالهی قشیریه، طبع مصر، ص ۱۵۱- ۱۴۸، کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل: شوق.
حال: معنیی که از سوی خدا به دل پیوندد بیآنکه بنده را در کسب یا دفع آن از خود اختیاری باشد، و عروض آن نتیجهی صفاء ذکر یا عملی صالح است و گاهی فضل حق است بدون تقدم ذکر یا عملی، واردی که به دل رسد از قبیل خوشی و اندوه یا قبض و بسط و دیر نپاید بنا بر عقیدهی جنیدیان که دوام حال روا نمیدارند، آنچه در نتیجهی صفاء ذکر به دل پیوندد و پایدار ماند بنا بر نظر کسانی که بدوام احوال معتقد بودهاند، آنچه دل بدان متحقق باشد اعم از حال یا مقام یعنی مواهب و مکاسب، مقابل: قال.
جع: اللمع، چاپ لیدن، ص ۳۳۵، رسالهی قشیریه، چاپ مصر، ص ۳۲، کشف المحجوب هجویری، طبع لنینگراد، ص ۲۲۵- ۲۲۴، اصطلاحات الصوفیة لعبدالرزاق الکاشی، تعریفات جرجانی، کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل: حال.
قال: لفظ و عبارت بدون تحقق معنی در دل، مأخوذ از «قال» که فعل ماضی و مفرد مذکر غایب است در زبان عربی. مقابل: حال.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!