شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۲۸ – مُنازِعتِ اُمَرا در ولیعهدی

جوزها بشکست و آن کان مغز داشت‌ بعد کُشتن روح پاک نغز داشت‌
کشتن و مردن که بر نقش تن است‌ چون انار و سیب را بشکستن است‌
آنچه شیرین است او شد ناردانگ‌ وآنکه پوسیده‌ست نبود غیر بانگ‌
آنچه بامعنی است خود پیدا شود و آنچه پوسیده‌ست او رسوا شود

ناردانگ: آب انار (آنندراج) شربت ترش و شیرین خوش مزه (المنهج القوی) ظاهراً شربت انار، تصور می‌رود که مقصود «ناردان» است در تعبیرات امروز و آن دانه‌ی انار است که خشک می‌کنند و در خورشها به‌منزله‌ی چاشنی به‌کار می‌برند.

روح انسانی هرگاه در این نشاه و عالم به صفات نیک متصف شود و به کمال رسد مطابق عقیده‌ی حکما بسعادت ابدی نائل می‌آید و اگر به اوصاف مذموم و زشت متصف گردد بشقاوت جاودانی واصل می‌شود و مرگ آزمایشی است که پرده از روی کار سعید و شقی برمی‌دارد، عقاید مذهبی نیز بدین نظر نزدیک است، ولی از گفته مولانا ممکن است استفاده شود که روح کامل باقی می‌ماند و جانی که ناقص است به نعمت بقا متنعم نمی‌گردد هرچند ابیات بعد که بر رسوایی جان نارسیده دلالت دارد این فرض را تایید نمی‌کند. شکستن جوز و انار و سیب تمثیلی است از مرگ و بر هم خوردن صورت و در هم شکستن بدن. بعضی از فلاسفه معتقد بوده‌اند که تنها نفوسی که به کمال رسیده باشند جاویدان خواهند بود و سایر نفوس همچنان در بدن‌ها می‌مانند و از بدنی بدن دیگر نقل می‌کنند تا به درجه‌ی کمال برسند و در غیر این صورت بقاء آنها ممکن نیست. جع: شرح مواقف، طبع آستانه، ج ۳، ص ۲۳۰- ۲۲۹٫

رو به معنی کوش ای صورت‌پرست‌ زآنکه معنی بر تن صورت پر است‌
همنشین اهل معنی باش تا هم عطا یابی و هم باشی فنا

جان محرک بدن است و اوست که بدن را در کار می‌آورد و بر کار می‌دارد بدین مناسبت جان را به‌منزله‌ی بال و پر می‌گیرد زیرا مرغ، بدون پر از پرواز فرومی‌ماند همچنین کمال و ارتقای صورت به‌واسطه‌ی جان و اوصاف روحانی است و اگر صورت مطلوب واقع شود برای آن است که معنی و صفتی در آن متجلی است فی‌المثل اگر انسان غذا را طلب می‌کند بدان علت است که بدن را از ضعف و انحلال حفظ می‌کند و اگر لباس می‌پوشد به‌جهت آن است که بدن را از گرما و سرما محفوظ می‌دارد و سایر چیزها را بر این دو، قیاس باید کرد پس بدن انسان هم خود مطلوب آفرینش و اجتماع نیست بلکه اوصاف اوست که بدو صفت مطلوبیت می‌بخشد و هرچه معنی بیشتر و قوی‌تر این مطلوبیت فزون‌تر و مؤثرتر است آنگاه مولانا راه وصول بدین مقصد را نشان می‌دهد و آن به عقیده‌ی وی صحبت و همنشینی با اهل معنی و مردان کامل است، تأثیر مجالست امری محسوس است و ما در بحث از عقیده‌ی صوفیه دربارۀ‌ ضرورت وجود پیر بدان اشارت کرده‌ایم ولی مولانا صحبت را پایه‌ی اصلی فقر و سلوک می‌شناسد و میان علم آموزی که طریق آن روایت و سماع است با درویشی و فقر آموزی فرق می‌گذارد، درویشی تحقق به اوصاف عالی و احوال قلبی است و آن به نقل و روایت حاصل نمی‌شود و راه آن صحبت و همگامی است، مقصود از یافتن عطا، حصول راهنمایی است به‌وسیله‌ی مرد کامل و مراد از فتی بودن تحقق به اوصاف فتوت و نیل به کمال است. برای تأثیر صحبت، جع: مثنوی، ج ۵، ب ۱۰۶۲ به بعد.

جان بی‌معنی در این تن بی‌خلاف‌ هست همچون تیغ چوبین در غلاف‌
تا غلاف اندر بود با قیمت است‌ چون برون شد سوختن را آلت است‌
تیغ چوبین را مبر در کارزار بنگر اول تا نگردد کارزار
گر بود چوبین برو دیگر طلب‌ ور بود الماس پیش آ با طرب‌

تیغ چوبین مثالی است برای جان نارسیده و ناقص به مناسبت آن که تیغ چوبین چیزی را نمی‌برد و در حمله و دفاع به هیچ کار نمی‌آید، روح ناپخته نیز به‌وقت آزمایش یا در حشرگاه ارواح، به کاری نمی‌خورد و از نعمت بقا و نعیم ملکوت برخوردار نمی‌گردد و مانند تیغ چوبین سوختنی است، این سوختن یا به‌سبب تالم اوست از ملاحظه‌ی نقص و تنزل خود چنان‌که حکما می‌گویند و یا عذاب دوزخ است بدان گونه که در مذاهب و ادیان شرح می‌دهند و متکلمین هم بر آن عقیده گرویده و رفته‌اند.

تو چو تیغ ذو الفقاری تن تو غلاف چوبین‌ اگر این غلاف بشکست تو شکسته دل چرایی‌

دیوان، ب ۳۰۱۷۳

تیغ در زرادخانه‌ی اولیاست‌ دیدن ایشان شما را کیمیاست‌
جمله دانایان همین گفته همین‌ هست دانا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ‌

زرادخانه: کارگاه اسلحه سازی. زراد: زره گر.

رحمة للعالمین: مقتبس است از آیه‌ی شریفه: و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین: (الانبیاء، آیه‌ی ۱۰۷) که مفسرین این رحمت را عبارت از هدایت خلق در امور دینی و دنیوی و یا دفع عذاب در دنیا و یا حسن اخلاق حضرت رسول (ص) می‌دانند و صوفیان می‌گویند که مردان خدا رحمت و بخشایش آسمانی هستند زیرا خلق را از خودبینی و انانیت رهایی می‌دهند و آنها را به وجودی و حیاتی دیگر که از نشاه‌ی الهی است زنده و موجود می‌سازند و آنها را عین رحمت می‌کنند، مولانا نیز همین معنی را خواسته است. لطایف الاشارات از ابوالقاسم قشیری، نسخه‌ی عکسی، تفسیر امام فخر رازی، ج ۶، ص ۲۰۲، بیان السعادة، طبع ایران، ج ۲، ص ۳۹٫

در این ابیات هم تأثیر صحبت و تربیت پیران را بیان می‌کند زیرا پیران و مشایخ طریقت، وجود ناقص را کامل می‌کنند و مبدل می‌سازند همان‌گونه که کیمیا و ماده‌ی مکمل به عقیده‌ی کیمیاگران قلع را به نقره و مس را به زر بدل می‌کند و چه رحمتی از این بالاتر که موجودی ضعیف و بی‌ارزش بر اثر همنشینی، خویش را به ارزش واقعی انسانی برساند و به نهایت مطلوب واصل گردد.

این دو بیت را هم از گفته‌ی خواجه حافظ بخوانید:

کلید گنج سعادت قبول اهل دلست‌ مباد آن که در این نکته شک و ریب کند
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد که چند سال به جان خدمت شعیب کند

دیوان حافظ، ص ۱۲۷

گر اناری می‌خری خندان بخر تا دهد خنده ز دانه‌ی او خبر
ای مبارک خنده‌اش کاو از دهان‌ می‌نماید دل چو در از درج جان‌
نامبارک خنده‌ی آن لاله بود کز دهان او سیاهی دل نمود
نار خندان باغ را خندان کند صحبت مردانت از مردان کند

انار خندان: انار رسیده که پوست آن از پری بر خود می‌شکافد و دانه‌های آن نمایان می‌شود. نظیر: پسته‌ی خندان.

درج: صندوق چه‌ی جواهر.

چون در ابیات پیشین سخن از تأثیر صحبت مردان و پیران به میان آمد و همواره شیخان سالوس و ریاکار بوده و هستند که خرقه و لباس پیران راستین بر تن می‌پوشند و بر سر مسند می‌نشینند و مردم ساده‌دل را فریب می‌دهند اکنون می‌گوید که اگر دست در دامن پیری خواهی زد نخست او را بشناس و صحبت پیری اختیار کن که مجاهده‌ی ظاهرش دلیل مشاهده‌ی باطن و گرمی و سوز سخنش نمودار سوختگی دل باشد نه شیخان فریب‌کار دنیاپرست که علاقه‌ی آنها به صدرنشینی و جاه‌طلبی و خانقاه داری نشانه‌ی تیرگی درون و بی‌خبری از عالم حقیقت است، انار خندان، تمثیلی است برای مرد کامل و خنده‌ی لاله، مثالی است به‌جهت ظهور نقص مردم سیاه‌اندرون.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *