شرح مثنوی بدیعالزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۳۲ – به سخن آمدنِ طِفلْ در میانِ آتش و تَحریض کردنْ خَلق را در افتادن به آتش
اندر آ و آب بین آتش مثال | از جهانی کاتش است آبش مثال | |
مرگ و شهادت در راه حق را تمثیل کرده است به آبی در صورت آتش و زندگانی حسی و عالم مادی را به آتشی در شکل آب از آن جهت که ظاهر شهادت مرگ و حقیقت آن، حیات جاوید است و صورت زندگانی حسی و جهان مادی، خوش و حقیقت آن، ناخوشی و آلام است.
این تمثیل را مولانا به صورت حکایت و بهنحو مفصلتری در دفتر پنجم (ب ۴۲۰ به بعد) میآورد و آن مأخوذ است از احادیث مربوط به ظهور دجال، احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۱۴۹٫ نیز، ب ۳۷۳٫
مرگ میدیدم گه زادن ز تو | سخت خوفم بود افتادن ز تو | |
چون بزادم رستم از زندان تنگ | در جهان خوشهوای خوبرنگ | |
من جهان را چون رحم دیدم کنون | چون در این آتش بدیدم این سکون | |
اندر این آتش بدیدم عالمی | ذره ذره اندر او عیسیدمی | |
عیسیدم: صفت ترکیبی است یعنی از حیث تأثیر نفس مانند عیسی، زیرا او به تأثیر نفس، مردگان را زندگی میبخشید و بیماریهای سخت را علاج مینمود.
مقایسه میکند مرگ را که ولادت در جهانی دیگر است به زادن طفل از زهدان مادر از آن جهت که جنین بهوسیلهی زادن از تنگنای رحم خلاص میشود و آدمی نیز بهوقت مرگ از عالم حس که زندانی تنگ است نجات مییابد و بنابراین، عالم حس مانند رحم است و مرگ سبب رهایی و آزادی است برای آن که در عالم غیب تنگی و سختی وجود ندارد و آسایش در آسایش است. این مضمون را به تفصیل در دفتر سوم ملاحظه کنید. ب ۳۵۱۷ به بعد. تمثیل عالم به رحم و مرگ به زادن، نیز همان دفتر، ب ۳۵۵۵ به بعد.
نک جهان نیست شکل هست ذات | و آن جهان هست شکل بیثبات | |
جهان غیب محسوس نیست و بسیاری از مردم در وجود آن شک دارند ولی در واقع موجود است و جهان حس ظهور آن عالم است و مدد بقا از آن جهان میگیرد پس به ظاهر معدوم و در حقیقت موجود است و جهان حس از آن جهت که به حواس ظاهر ادراک میگردد موجود مینماید ولی وجود آن سایه و فرع وجود عالم غیبی است و در معرض فنا و زوال است و پیوسته تغیر میپذیرد و بر این فرض نمود جهان غیب است و در حقیقت موصوف به نیستی است.
این مضمون در ذیل: بیت ۶۰۱ نیز گذشت.
اندرآیید ای مسلمانان همه | غیر عذب دین عذاب است آن همه | |
مسلمان: در این بیت یعنی مؤمن و قائل بتوحید و یا کسی که حکم الهی را منقاد است استعمال شده و معنی خاص و متداول آن (پیروان دین اسلام) مقصود نیست چنانکه «مسلمون» به همین معنی است در آیهی شریفه: وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یعْقُوبُ یا بَنِی إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. (البقرة، آیهی ۱۳۲، نیز آیهی ۱۳۳، ۱۳۶) و (آل عمران، آیهی ۵۲).
بیموکل بیکشش از عشق دوست | ز آن که شیرین کردن هر تلخ از اوست | |
موکل: گماشتهی دیوان، مأمور اجرای حکم دیوانی.
کشش: اسم مصدر است از کشیدن به معنی عام و متداول آن نه به معنی عرفانی و جذب درونی. عشق مشکلات را آسان و تلخیها را به شیرینی بدل میکند و این واضح است و شاید مقصود این باشد که دوست یعنی خدا مصایب و تلخیها را سهل و شیرین میسازد و بر این امر قادر است.
تا چنان شد کان عوانان خلق را | منع میکردند کاتش در میا | |
عوان: سرهنگ دیوان و مأمور اجرای دیوان قضا و حسبت. و آن به احتمال قوی مخفف اعوان است به معنی یاران که اصطلاحاً اطلاق میشده است بر مأمور اجرای حکم دیوان و لفظ «اعوان» بدین معنی در متون عربی بهکار میرفته و پارسیان حرف اول را حذف کردهاند بر قیاس: شکال، مخفف اشکال و عرابی مخفف اعرابی و سپس آن را بر عوانان و نیز اعونه جمع بستهاند، برای تفصیل بیشتر، جع: معارف بهاء ولد، طبع طهران، ج ۴، ص ۳۲۰٫
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!