شرح مثنوی بدیعالزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۳۳ – کَژْ ماندنِ دَهانِ آن مَرد که نامِ محمد را صَلَّیاللّهُ عَلَیْه ِوَ سَلَّمَ به تَسْخَر خوانْد
آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند | مر محمد را دهانش کژ بماند | |
تسخر: مخفف تسخر است (بتشدید را) که در عربی معنی استهزا و مسخره کردن میدهد. مطابق روایت غزالی که ما در مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی (انتشارات دانشگاه طهران، ص ۱۰) نقل کردهایم این پلیدک حکم بن ابی العاص بن امیه عموی عثمان بن عفان خلیفهی سوم و پدر مروان خلیفهی اموی بود، بلاذری این قصه را مفصلتر آورده است بدین گونه: ان الحکم بن ابی العاص بن أمیة عم عثمان بن عفان بن ابی العاص بن أمیة کان جار الرسول اللَّه (ص) فی الجاهلیة و کان اشد جیرانه اذی له فی الاسلام و کان مغموصا علیه فی دینه فکان یمر خلف رسول اللَّه فیغمز به و یحکیه و یخلج بانفه و فمه و إذا صلی قام خلفه فاشار باصابعه فبقی علی تخلیجه و اصابته خبله.
انساب الاشراف، طبع قدس، ج ۵، ب ۲۷٫
باز آمد کای محمد عفو کن | ای تو را الطاف و علم من لدن | |
علم من لدن، علم لدنی: علمی است که از طریق کشف و الهام حاصل شود. مقابل: علم مکتسب (علم کسبی و آن علمی است که بهوسیلهی ترتیب مقدمات فکری و یا از طریق حواس بهدست آید.) و این تعبیر مأخوذ است از آیهی شریفه: وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً. (الکهف، آیهی ۶۵) جع: تفسیر امام فخر رازی، طبع آستانه، ج ۵، ص ۷۳۸٫
چون خدا خواهد که پردهی کس درد | میلش اندر طعنهی پاکان برد | |
عیبجویی و طعنه زدن حاکی است از کیفیت تشخیص انسان نسبت به امری یا شخصی که او را ناپسند میدارد و بنابراین کسی که بر مردم پاک و مردان خدا طعنه میزند پرده از روی باطن خود برمیگیرد و بد نیتی و سوء تشخیص خود را آشکار میسازد و بد نام و رسوا میشود نظیر آن: مثنوی، ج ۵، ب ۹ به بعد.
چون خدا خواهد که پوشد عیب کس | کم زند در عیب معیوبان نفس | |
عیبجویی صفتی است که آدمی را مبغوض و دشمن روی میسازد و مردم را به دشمنی برمیانگیزد زیرا هرکسی احتمال میدهد که مرد عیبجوی معایب و نقایص او را نیز روزی بر زبان آرد و از این رو عیبجویان در معرض آن قرار میگیرند که دیگران عیب آنها را جستوجو کنند و در این صورت عیب آنها نیز پوشیده نمیماند علاوه بر آن که عیبجویی خود صفتی نکوهیده و ناپسند است که بالطبع در اظهار عیب دیگران به ظهور میرسد.
چون خدا خواهد کهمان یاری کند | میل ما را جانب زاری کند | |
زاری و تضرع از دیدن نقص و فقدان کمال منبعث میگردد و در واقع حس احتیاج است که سبب تضرع میشود و غریزهی خویشتن دوستی و خودخواهی در این حالت انسان را به کوشش در رفع نقص و نیل به کمال وا میدارد و غفلت از کمبود فضیلت و یا اعتقاد به وجود آن، موجب آن است که انسان در صدد تکمیل نفس خود نباشد بنابراین میتوان گفت که دیدن نقص خود و زاری کردن به درگاه خدا اعانتی است که حقتعالی نسبت ببندگان خود میکند.
ای خنک چشمی که آن گریان اوست | وی همایوندل که آن بریان اوست | |
خنک: خوش، در مورد چشم معنی شادی و سرور نیز میدهد مانند: أقر اللَّه عینی بک و قرت عینی و قرة العین (به معنی فرزند) در زبان عربی به مناسبت آن که عامه معتقد بودهاند که اشکی که از شادی فرومیریزد سرد است و اشکی که از اندوه و غم جاری میشود گرم و سوزان است. جع:
محیط المحیط در ذیل: قر.
در این بیت مقصود، اشکی است که از شوق لقای خدا ریزان باشد بدان جهت که شوق نتیجهی محبت و عشق است که آن به عقیدهی مولانا محرک اصلی عالم وجود و مکمل نفس سالک است.
آخر هر گریه آخر خندهای است | مرد آخربین مبارکبندهای است | |
چون گریه و زاری از رویت نقص برمیخیزد که آن آدمی را به طلب کمال میکشاند بنابراین عاقبت آن، مسرت و شادمانی است که از حصول مراد بهدست میآید علاوه بر آن که احوال و شئون حیات هیچ یک پایدار نیست و خوشی و سختی متعاقب یکدیگر درمیرسد و پایان رنج بهناچار راحت است و این مطلبی است که مولانا باز هم بدان اشاره میکند (مثنوی ج ۳، ب ۲۷۶۲ به بعد).
مصراع دوم اشاره است به فایده و ثمرهی عاقبت بینی در هر امری که نتیجهی آن فریب نما خوردن و زیان نادیدن است زیرا نظر داشتن بر عاقبت و پایان کار اثر و زادهی عقل سلیم و غالب ناشدن هوی و شهوت است و هرکه به مدد عقل سلیم در امور نظر کند و آنها را به میزان خرد بسنجد هرگز در معرض زیان و هلاک واقع نمیشود.
باش چون دولاب نالان چشم تر | تا ز صحن جانت برروید خضر | |
دولاب: چرخی است که بر روی چاه میگذارند و آب بهوسیلهی آن از چاه برمیکشند و آن دو نوع است: یکی آن که از سر چاه حفرهای دراز در خاک میکنند که بهتدریج بعمق میگراید و سرازیر میشود و دلوی بزرگ بر چرخ میبندند با ریسمانی بلند که یک سر آن در دلو بسته است و سر دیگر آن بر گردن گاوی استوار است و چون گاو از سرازیری به بالا میآید دلو بچاه فرومیرود و چون گاو بهسوی سرازیری میرود آن دلو از چاه بیرون کشیده میشود و آب در حوض خردی که در زیر چرخ کندهاند فرومیریزد و بهسوی اصطخر جاری میگردد.
دوم آنکه دو چاه میکنند که از زیر زمین و از سطح آب به یکدیگر پیوسته است و بر روی این دو چاه چرخی نصب میکنند که کوزههای بسیار با ریسمان به هم پیوسته بر روی آن قرار دارد و این ریسمان از هر دو چاه میگذرد و در درون آن چرخ استوانهای چوبین است که بر سر آن چرخی است با پرههای چوبین و آن پرهها در چرخی که در استوانهی دیگر است که آن را بهنحو عمودی نصب میکنند قرار داد و بر عمود این چرخ چوبی است که به صورت افقی نصب میشود و سر آن را به گردن گاو میبندند و بر روی این چرخها و گرداگرد آن گنبدی است که گاو از داخل بر گرد آن در حرکت است و بدین طریق چرخ عمودی میگردد و چرخ اولین را در حرکت میآرد و در نتیجه استوانهای که چرخ با کوزهها بر آن قرار دارد در حرکت میآید و کوزهها در یکی از آن دو چاه تهی و نگون سرازیر میشود و از چاه دیگر پر آب و سر بالا کشیده میشود و وقتی به بالای چرخ رسید آب در حوضی خرد که زیر چرخ است میریزد و از آنجا در اصطخر جاری میگردد. دولاب خواه به شکل نخستین و خواه به صورت دومین بههنگام حرکت آوازی دارد که از چرخ برمیخیزد و پیرامون آن همیشه تر است و از این رو مولانا آن را نالان و چشم تر گفته است.
صحن: فضای درون خانه، ساحت درون منزل.
خضر: جمع خضرت به معنی سبزی.
اشک خواهی رحم کن بر اشکبار | رحم خواهی، بر ضعیفان رحم آر | |
اشک خواستن، به کنایت، طلب سوز دل و زاری است بدان معنی که در ابیات پیشین گذشت. اشاره است به حدیث: انما یرحم اللَّه من عباده الرحماء. ارحم من فی الارض یرحمک من فی السماء. احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۷٫
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!