شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۴۲ – نگریستنِ عزرائیل بر مَردی و گریختنِ آن مَرد در سَرایِ سلیمان و تَقریرِ ترجیحِ توکُّل بر جهد و قِلَّتِ فایدۀ جهد

زادمردی چاشتگاهی دررسید در سراعدل سلیمان دردوید

زاد: مخفف آزاد است.

نبشتش بر آن زاد سرو سهی‌ که پذرفت گشتاسب دین بهی‌

دقیقی، شاهنامه، ج ۵، ب ۶۳

نسخه‌ی قونیه، در کناره‌ی صفحه، نسخه بدل، ساده.

سرا عدل: دادگاه، مخفف سرای عدل یا مقلوب عدل سرا.

مأخذ این داستان را در مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۱۴- ۱۲ ملاحظه فرمایید.

گفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه‌ گفت فرما باد را ای جان پناه‌
تا مرا ز ینجا به هندستان برد بو که بنده کان طرف شد جان برد

مناسب است با مضمون این روایت: إذا قضی اللَّه لعبد ان یموت بأرض جعل له إلیها حاجه. احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۱۱٫

نک ز درویشی گریزانند خلق‌ لقمه‌ی حرص و امل ز آنند خلق‌
ترس درویشی مثال آن هراس‌ حرص و کوشش را تو هندستان شناس‌

درویشی و فقر را به مرگ تشبیه می‌کند از آن جهت که هر دو مقدر است و آنچه بر قلم تقدیر رفته باشد بودنی است و از آن نتوان گریخت و بر این قیاس فقر و بی‌چیزی، به کسب و عمل، به توانگری مبدل نمی‌شود همچنان‌که خوف از مرگ آن را به تاخیر نمی‌افکند بلکه حرص و آزمندی در این صورت خود موجب شدت فقر می‌گردد و نتیجه‌ی معکوس می‌بخشد مثل آنکه ترس و هراس این مرد که به سلیمان پناه برد، وسیله‌ی مرگ او در هندوستان گردید.

از که بگریزیم از خود؟ ای محال‌ از که برباییم از حق؟ ای وبال‌

ای: حرف نداست که در مورد تعجب به‌کار رفته است.

چون فعل و عملی که از انسان صادر می‌شود ظهور اراده و قصد است که‌ آن نیز از مظاهر نفس و وجود اوست و چنان‌که در این حکایت دیدیم مرد دادخواه به‌دست خویش وسیله‌ی مرگ خود را در هندوستان فراهم آورد پس از اینجا استنباط توان کرد که آدمی مسخر قضا و قدر است و خلاف میل و مراد وی هم به حکم قضا به‌دست خودش انجام می‌گیرد و روشن است که هیچ‌کس از خود نمی‌تواند بگریزد و جدا گردد زیرا جدایی و گریز آنجا متحقق می‌شود که دو چیز از هم جدایی و مباینت داشته باشند، در این مورد ناتوانی انسان از ناپذیرفتن حکم قضا که خود عامل ظهور آن است به «گریز» تعبیر شده است.

مصراع دوم مترتب بر مضمون مصراع اول است از آن جهت که «ربودن» در موردی صدق می‌کند که انسان استحقاق چیزی را ندارد و آن را به چالاکی و با غافل ساختن صاحب آن، تملک می‌کند و چون هرچه آدمی بر آن دست می‌یابد به علم و اراده‌ی حق است بدین جهت «ربودن» اینجا درست نمی‌آید زیرا بر خدای تعالی غفلت روا نیست و علم او بر اراده‌ی انسان سبقت دارد.

ولی‌محمد اکبرآبادی از این بیت استفاده می‌کند که «حق عین ذات عبد است و خارج از وی نه» این توجیه به نظر ما مناسبتی با مقام ندارد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *