شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۵۲ – زیافت تأویل رکیک مگس‌

آن مگس بر برگ کاه و بول خر همچو کشتی‌بان همی‌افراشت سر

مأخذ این تمثیل را در مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۱۴ ملاحظه فرمایید.

بر سر دریا همی‌راند او عمد می‌نمودش آن قدر بیرون ز حد
بود بی‌حد آن چمین نسبت بدو آن نظر که بیند آن را راست کو

عمد: نوعی از قایق و ظاهراً قایق گونه‌ای که از ریسمان و شاخه و تنه‌ی درخت فراهم می‌آورده‌اند، در موزه‌ی کویت نوعی از قایق دیده‌ام که مانند سبد و کواره از شاخه و ترکه‌ی درختان در هم بافته‌اند که ظاهراً آن نیز از جنس عمد است. جع: حواشی نگارنده بر معارف بهاء ولد، طبع طهران، ج ۴، ص ۳۰۵، فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات، ضمیمه‌ی مجلد هفتم دیوان کبیر، انتشارات دانشگاه طهران، در ذیل: عمد.

چمین: پلیدی و بول و افکنده‌ی انسان و دیگر جانوران.

عالمش چندان بود کش بینش است‌ چشم چندین بحر همچندینش است‌

همچندین: دو چیز مساوی به‌حسب مقدار و کمیت.

همچنان‌که میدان دید و کیفیت دیدن با ضعف و قوت باصره تناسب دارد بی‌گمان کیفیت ادراک و نوع مدرکات انسان با ضعف و نیروی هوش و عقل آدمی متناسب است و از این رو عامه‌ی مردم و حتی علما به‌حسب نوع مدرکات‌ با یکدیگر اختلاف حاصل می‌کنند، چندان که یک امر نسبت به شخصی بسیار عادی و طبیعی و برای دیگری بسیار شگفت و از نوع خارق عادت است و یا آنکه یک منظره از گلها و سبزه برای شاعر، نوعی از تفکر به وجود می‌آورد و برای گیاه شناس و عالم طبیعی، نوع دیگر، در صورتی که هر دو، به یک چیز می‌نگرند و منظره شان متعدد نیست و فی‌المثل دنیای حکما و اختر شناسان پیشین امثال ارسطو و بطلمیوس منحصر بوده است در هفت ستاره‌ی سیار و افلاک نه‌گانه و دنیای علمای امروزین تا آن سوی کهکشان وسعت و گسترش یافته است و این تفاوت از چگونگی ادراک و کیفیت دید به‌حصول پیوسته است، مولانا در این تمثیل، این تفاوت را بیان می‌فرماید.

گر مگس تأویل بگذارد به رای‌ آن مگس را بخت گرداند همای‌
آن مگس نبود کش این عبرت بود روح او نی درخور صورت بود

عبرت: پند و هرچه سبب تنبه و بیداری و نظر در عاقبت و عبور از ظاهر به باطن شود.

خواندن و شنیدن و هرچه رنگ تعلم و آموزش دارد برای آن است که ادراک را قوت دهد و بر دانش و بینش بیفزاید و اگر انسان هرچیزی را که دقیق است و ابهامی دارد بر دانسته‌های خود تطبیق کند و به افکار موجود خود بازگرداند، هرگز ادراکش ترقی نمی‌کند و بر علم او چیزی نمی‌افزاید و بدین مناسبت تأویل برای، مذموم است خواه در قرآن کریم یا هر کتاب و موضوع دیگر زیرا معنی آن، بازگشت به فکر موجود و مدرکاتی است که از پیش حصول یافته است و از دگرسوی به عقیده‌ی صوفیان تا وقتی که انسان در بردگی و رقیت نفس باقی است به اسرار کلام حق و اولیا راه نمی‌یابد و تأویل برای و از روی هوی نشانه‌ی آن است که آدمی هنوز در گذشته‌ی خود و آثار نفسانیت، اسیر مانده است بدین جهت مولانا می‌گوید که هرگاه مگس که نمودار مردم تنگ بینش‌ است از قید هوی آزاد گردد و سخن اولیا را به میل و مراد خود تأویل نکند بی‌هیچ شک روی در فزایش و ترقی می‌نهد و در نتیجه‌ی دقت و تامل روزبه‌روز بر بینش او چیزی می‌فزاید تا به درجه‌ی کمال می‌رسد و همان مگس خردک نگرش سست بال، همای بلند پرواز همایون فال می‌گردد و در فضای بی‌نهایت کمال بال و پر می‌گشاید و از آنجا که نزد صوفیان صورت و شکل ظاهر، اعتبار ندارد و جنسیت اشیا تابع فعلیات بلکه فعلیت اخیر آنهاست و نام و عنوان آنها به مناسبت اوصاف معنوی و فعلیت روحی آنها معین می‌شود، مولانا می‌گوید آن مگس که چنین بیداری و بینشی دارد به صورت، مگس و به حقیقت چیز دیگر است چنان‌که سگ اصحاب کهف به صورت از جنس سگان و به معنی از جنس مردم بود و بسا کسان که صورت انسان دارند و به حقیقت دیوان و ددگانند چنان‌که مطابق روایات اسلامی حشر آنها به صورت بهائم و سباع خواهد بود. نیز جع: ذیل بیت ۱۰۸۱ و نیز ب ۳۱۶ و ب ۱۰۱۹٫

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *