شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۶۳ – پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش‌

قعر چَه بگزید هر کی عاقل است‌ ز آن که در خلوت صفاهای دل است‌
ظلمت چه به که ظلمتهای خلق‌ سر نبرد آن کس که گیرد پای خلق‌

خلوت: تنها نشستن و دوری جستن از مصاحبت خلق، مقابل: عزلت که کناره گرفتن از خود و خودی است، بعضی برعکس این گفته‌اند.

خلوت نزد صوفیه از اموری است که در مبادی حال و آغاز سلوک برای مرید لزوم دارد و عملی نیست که ملازمت آن همیشه لازم باشد، به عقیده‌ی مولانا خلوت وقتی درست است که همنشین خوب و موافق به‌دست نیاید ولی از همنشین خوب و همراه، دوری گزیدن شرط طریق نیست. (مثنوی، ج ۲، ب ۲۰ به بعد.) اما حصول صفای دل در خلوت به‌سبب تمرکز حواس و اشتغال به ذکر و نشنیدن سخنان بیهوده است که در صحبت خلق از آن گزیری نیست. بیت ۱۳۰۰ ظاهراً مقتبس است از گفته‌ی جنید نهاوندی معروف به بغدادی: مکابده العزلة ایسر من مداراة الخلطة. جع: رساله‌ی قشیریه، طبع مصر، ص ۵۲- ۵۰، کشاف اصطلاحات الفنون، در ذیل: خلوت.

گفت من سوزیده‌ام ز آن آتشی‌ تو مگر اندر بر خویشم کشی‌

سوزیده: صفت مفعولی از سوزیدن که شکل و صورت دیگر است از

سوختن، مولانا این شکل را در دیوان کبیر نیز به‌کار می‌برد. جع: فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات، ضمیمه‌ی مجلد هفتم از دیوان کبیر، در ذیل: سوزیدن.

آتشی: منسوب به آتش، آنچه از آتش زاید، مجازاً، خشمگین، سوزنده و مردم سوز.

تا به پشت تو من ای کان کرم‌ چشم بگشایم به چه در بنگرم‌

پشت: حمایت، تقویت، استظهار، پشتی، پشتیبانی:

چه فخر باشد مر عشق را ز مشتریان‌ چه پشت باشد مر شیر را ز ثعلبها

دیوان، ب ۲۶۱۶

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *