شرح مثنوی بدیعالزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۷۹ – دیدنِ خواجه طوطیانِ هِنْدوستان را در دشت و پیغامْ رَسانیدن از آن طوطی
چون که تا اقصای هندوستان رسید | در بیابان طوطی چندی بدید | |
مرکب استانید پس آواز داد | آن سلام و آن امانت باز داد | |
طوطیی ز آن طوطیان لرزید بس | اوفتاد و مرد و بگسستش نفس | |
شد پشیمان خواجه از گفت خبر | گفت رفتم در هلاک جانور | |
این مگر خویش است با آن طوطیک | این مگر دو جسم بود و روح یک | |
این چرا کردم چرا دادم پیام | سوختم بیچاره را زین گفت خام | |
این زبان چون سنگ و هم آهنوش است | و آنچه بجهد از زبان چون آتش است | |
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف | گه ز روی نقل و گاه از روی لاف | |
ز آن که تاریک است و هر سو پنبه زار | در میان پنبه چون باشد شرار | |
ظالم آن قومی که چشمان دوختند | ز آن سخنها عالمی را سوختند | |
عالمی را یک سخن ویران کند | روبهان مرده را شیران کند | |
استانیدن: متوقف ساختن، باز داشتن از حرکت، فعل متعدی از «ایستیدن، استیدن» که هنوز در لهجهی اهل بشرویه متداول است.
در این ابیات، مولانا زیانهای بیاحتیاطی در اظهار سر و سخن گفتن را باشارات بیان میکند، همین نکته سبب شده است که عدهای از صوفیان خاموشی را بر تکلم ترجیح دادهاند و بعضی سالیان دراز مگر در موارد ضرورت هیچ سخن نگفتهاند، ادبا و شعرا نیز دراینباره سخنها و مضمونهای لطیف سرودهاند، تمثیل مولانا در آفات زبان و سخنوری نزدیک است به گفتهی اسدی طوسی:
ز یکی چراغ آتش افروختن | توان بیشهی نامور سوختن | |
گرشاسب نامه و ممکن است مستفاد باشد از این بیت که نصر بن سیار امیر خراسان از جانب مروان بن محمد آخرین خلیفةی اموی (۱۳۲- ۱۲۷) بههنگام قیام ابومسلم سردار ایرانی سروده است:
فان النار بالعودین تذکی | و ان الحرب مبدؤها الکلام | |
تاریخ طبری، طبع مصر، ج ۹، ص ۹۲ برای اطلاع از عقیدهی صوفیان و سخنان ادبا، دربارهی خاموشی، جع:
ترجمهی رسالهی قشیریه، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۱۸۸- ۱۸۱، احیاء العلوم، طبع مصر، ج ۳، ص ۱۱۲- ۸۰، التمثیل و المحاضره، طبع مصر، ص ۳۱۲، محاضرات راغب، طبع مصر، ج ۱، ص ۴۱- ۳۹، منهاج الیقین فی شرح ادب الدنیا و الدین، طبع آستانه، ص ۴۶۰- ۴۵۰، ذریعه راغب، طبع مصر، ص ۱۰۲
جانها در اصل خود عیسیدمند | یک زمان زخمند و گاهی مرهمند | |
گر حجاب از جانها برخاستی | گفت هر جانی مسیحآساستی | |
مشهور است که عیسی علیهالسلام بیماریهای دشوار را چاره میکرد و مرده از گور برمیانگیخت و کور و کر مادرزاد را شفا میبخشید و این اثر نفس پاک و دم گیرای وی بود بدین جهت دم عیسوی و نفس مسیحایی، مثل است برای تأثیر همت و دعای پاکان، مقصود مولانا، این است که همه جانها در اصل آفرینش و پیش از آن که آلودهی طبع و نفس شوند و بحجاب صورت و مادهی مقید گردند، دم عیسوی دارند و مرده زنده توانند کرد و معالجات شگفت توانند نمود و همه کس دارای همان قدرت و استعداد است که عیسی داشت ولی عیسی از آلایش پاک شده و حجاب طبع و غبار تن از چهرهی جان بر گرفته و آن استعداد را بفعلیت آورده بود و هرکه عیسی وار از آلودگیها پاک شود و حجاب صورت از پیش جان فرا افکند به سخن و دم، کار عیسی تواند کرد و همان آثار از وی به ظهور تواند رسید، این نظر مبتنی است بر عقیدهی صوفیه دربارهی نوعیت هریک از پیمبران و اتحاد اولیا با آنها که در ذیل (ب ۶۷۵) به شرح باز گفتیم.
خواجه حافظ این مضمون را به صورت ذیل بیان کرده است:
فیض روح القدس را باز مدد فرماید | دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد | |
دیوان حافظ، ص ۹۷
گر سخن خواهی که گویی چون شکر | صبر کن از حرص و این حلوا مخور | |
صبر باشد مشتهای زیرکان | هست حلوا آرزوی کودکان | |
هرکه صبر آورد گردون بر رود | هرکه حلوا خورد واپستر رود | |
صبر: مخفف صبر (به فتح اول و کسر دوم) عصارهی گیاهی است، برگش شبیه به برگ کلم و بسیار ضخیم و بیخش بهقدر شلغم که از یک بیخ زیاده برده عدد میروید و مملو از رطوبت در غایت تلخی و آن را قدما برای پاک کردن امعا بهکار میبردهاند و از انواع مسهل است و بعضی گفتهاند که صمغ درختی است ببلندی یک قامت و از بیخ آن برگهای بلند تا ده عدد و بیشتر میروید و طرف پایین برگ آن عریضتر و ضخیمتر از بالای آن و سر آن باریک و بر اطراف برگ آن، خارهای صلب کوتاه، این برگ پر است از رطوبتی لزج و غلیظ و تلخ که صبر از آن حاصل میشود. جع: تاج العروس، بحر الجواهر، تحفهی حکیم مومن، مخزن الادویه، در ذیل: صبر.
و در تعبیرات صوفیه و علم اخلاق، خودداری از جزع است نسبت به امری مکروه و نامطلوب. جع: شرح مثنوی شریف، انتشارات دانشگاه طهران، ج ۱، ص ۷۸٫
به هر صورت، صبر به هریک از دو معنی، با تلخی و تحمل مکروه مناسب و همراه است ولی ذکر حلوا بیشتر با معنی اول مناسبت دارد و بهطریق ایما و اشارت بر معنی دوم نیز دلالت میکند.
حلوا: جنس شیرینی دست پخت، آمیخته با شکر یا عسل و یا شیرهی انگور و یا گز انگبین به همراه آرد برنج یا گندم یا مغز بادام و گردو و پسته به ضمیمهی روغن یا بدون آن، در عرف عام در مورد آن جنس که از آرد و روغن و شکر یا شیره میپزند، استعمال میشود.
در تعبیرات مولانا، صبر کنایت است از رنج ناپایدار و خلاف نفس که متعقب به خوشیهای جاودان و لذتهای شگرف باشد و حلوا کنایت است از لذت و منفعت ناپایدار و زودگذر و بر هوای نفس رفتن که پایان آن، رنجها و آلام گوناگون و پایدار است و نظر بدین معنی حلوا را آرزوی کودکان و صبر را مشتهای زیرکان میشمارد و مقصود وی آن است که سخن بلند و حکمت آمیز و متضمن اسرار گفتن، نتیجهی پاکی دل و ضمیر و خلاف نفس است و بیتحمل رنج و ریاضت نفس، سخن مطلوب و کلام مؤثر، انشا نتوان کرد آنگاه بفوائد صبر به معنی اخلاقی اشاره میکند و آن را سبب ترقی و وصول به مدارج والای انسانیت محسوب میدارد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!