شرح مثنوی بدیعالزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۹۷ – در خواب گفتنِ هاتِفْ مَر عُمر را رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که چندین زَر از بیتُ اَلْمال به آن مَرد دِهْ که در گورستان خُفته است
آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت | تا که خویش از خواب نتوانست داشت | |
در عجب افتاد کاین معهود نیست | این ز غیب افتاد بیمقصود نیست | |
سر نهاد و خواب بردش خواب دید | کامدش از حق ندا جانش شنید | |
آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست | خود ندا آن است و این باقی صداست | |
ترک و کرد و پارسی گو و عرب | فهم کرده آن ندا بیگوش و لب | |
خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگ | فهم کرده ست آن ندا را چوب و سنگ | |
تاجیک: مسلمین عموماً اعم از عرب و ایرانی (و حتی ترک حضری نیز) مقابل: ترک یعنی ترک کافر یا ترک بدوی. بعضی اصل این کلمه را (تازیک) میدانند یعنی قوم عرب و بعضی گفتهاند که این کلمه ترکی است مرکب از (تات) به معنی رعیت و «چیک» که در ترکی علامت تصغیر است و مجموعا معنی تبعهی ترک را افاده میکند. یادداشتهای قزوینی، انتشارات دانشگاه طهران، ص ۸- ۷، برهان قاطع، به تصحیح دکتر معین، در ذیل: تاجیک.
صوت و سخن از آثار وجود است و هرچه سمت و عنوان موجودیت دارد آن معنی را از حق یافته زیرا اوست که اصل وجود است و هستی دیگران از او مایه میگیرد پس درست آمد که ندای الهی اصل همه آوازهاست و آوازهای موجودات، انعکاس ندای اوست. حکما نیز معتقداند که عالم سفلی، فرمانبر و اثر پذیر از عالم علوی و عالم بشری به همه جهت ظل عالم الهی است.
الامتاع و الموانسه، طبع مصر، ج ۳، ص ۱۱۵٫
آنگاه گوییم که خدای تعالی با هر موجودی بیواسطه تعلقی و آویزشی دارد، این پیوستگی به عقیدهی صوفیان عرضی است بدان معنی که مستقیم است و واسطه در میان نیست برخلاف گفتهی حکما که این پیوند را طولی و غیر مستقیم میپندارند و بقاعدهی امکان اشرف و اصل ربط حادث به قدیم، عقول و نفوس را واسطهی فیض و میانجی این ارتباط میانگارند، همچنان هر موجودی بهحسب افتقار و نیازمندی امکانی، به حقتعالی رابطهای دارد و دوام وجود خویش را از این رو جویا و خواهان است، این نیازمندی را هر انسانی در ضمیر خود احساس میکند، موجودات دیگر نیز در مرتبه و بهحسب توانش خود، این افتقار را درمییابند و بدین سبب خواهان بقا و گریزان از فنا هستند، کلام حقتعالی معنی وسیع دارد، و بهحسب مراتب وجود، متفاوت است و گاه در صورت الفاظ است و گاهی نیز از صوت و لفظ مجرد است، حقتعالی به گوش هر موجودی رازی میگوید و آن را بهسوی کمال خود میکشاند، عالم وجود این راز را دریافته است و بدین سبب، ذرات عالم مست اشتیاقاند و از نقص بهسوی کمال میشتابند، اگر آن ارتباط برخیزد ترکیب جهان از هم میگسلد، حقتعالی بدین معنی قیوم است زیرا وجود اشیا قائم و پایدار به ارتباط اوست با اشیا، کوشش و جهشی که در جهان محسوس و معقول است اثر آن رازی است که از پیوند خود با آفریدگار خویش و مبداء و منبع کمال، حس میکند پس ندای آن سخن گوی نطق آموز را هریک از موجودات، مناسب توان خود درمییابند و فهم آن، مخصوص بشر نیست بلکه چوب و سنگ نیز آن را به گوش هوش میشنوند.
توجیه دیگر را در ضمن ابیات واپسین خواهیم گفت.
هر دمی از وی همیآید الست | جوهر و اعراض میگردند هست | |
گر نمیآید بلی ز یشان ولی | آمدنشان از عدم باشد بلی | |
ز آنچه گفتم من ز فهم سنگ و چوب | در بیانش قصهای هش دار خوب | |
الست: منقول است از جملهی عربی (الست) یعنی آیا نیستم که پارسیان آن را به معنی ازل و زمان بیآغاز نیز بهکار میبرند:
نماز شام قیامت بهوش باز آید | کسی که خورده بود می ز بامداد الست | |
غزلیات سعدی، ص ۲۲ مقتبس است از آیهی کریمه: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیمَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ.
(و یاد کن آنگاه که پروردگار تو از پشت بنیآدم ذریه و فرزندان آنها را بیرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت و گفت آیا من پروردگار شما نیستم گفتند آری هستی ما گواهی میدهیم تا روز قیامت نگویید که ما از این غافل و بیخبر بودیم.) الاعراف، آیهی ۱۷۲٫
مطابق سی و شش روایت که محمد بن جریر طبری نقل کرده و اکثر آنها به عبدالله بن عباس و بعضی به عمر بن الخطاب و ابی بن کعب از صحابه منتهی میشود، خداوند عالم وقتی آدم را آفرید، دست بر پشت و شانهی او کشید و نسل و ذریت آدم بر شکل مورچگان بیرون ریختند آنگاه خدا گفت آیا من پروردگار شما نیستم آنها به خدایی او اقرار کردند، مطابق بعضی از این روایات، آنها که از سوی راست آدم بیرون جهیدند سپید فام بودند و آنها مومنان و نیکبختاناند و آنها که از جانب چپ به درآمدند سیاهگونه بودند و ایشان کافران و سیهبختاناند، این امر، به روایتی در وادی عرفات و یا وادی نعمان که نزدیک عرفات است و یا در سرزمین هند اتفاق افتاد، تعبیر: عالم در، روز الست، عهد الست، پیمان الست، میثاق الست، میثاق اول- اشاره بدین روز و این پیمان است.
محققین شیعه و بعضی از اهل سنت بهخصوص معتزله این روایت را نپذیرفتهاند بهدلیل آنکه با نصوص آیه سازگار نمیآید، در آیهی شریفه «بَنِیآدَمَ» است نه آدم، «مِنْ ظُهُورِهِمْ» است نه من ظهره «ذُرِّیتَهُمْ» است نه ذریته. دلایل عقلی نیز آوردهاند، فخرالدین رازی دوازده دلیل بر عدم صحت آن ذکر میکند که بیشتر آنها را از تبیان طوسی و تفسیر ابوالفتوح گرفته است و سپس به سه طریق جواب گفته است، به عقیدهی ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری این آیه مفید نوعی تمثیل و تخییل است، به گفتهی او، اقامهی دلایل حسی و عقلی از سوی خداوند بدین گونه که فرزندان آدم را بیرون آورده و یگانگی خدای را بدیشان نمودهاند در صورت تمثیلی بیان شده است.
صوفیان، این حدیث را مقبول داشته و به صورتهای گوناگون تأویل کردهاند، سهل بن عبدالله تستری میگوید که ذریه سه قسماند نخست، محمد مصطفی (صم) است که خداش از نور خود آفرید، دوم، آدم که او را نیز از نوری آفرید، سوم، ذریت آدم بودند، پیران طریقت از نور محمدی و مریدان از نور آدم آفریده شدهاند. به شکل دیگر گفته است که این ذریت، انبیا بودند که خدا از آنها پیمان گرفت که فرمانهایش را ابلاغ کنند.
عارفان متاخر آدم را به معنی هر مرتبه از مراتب ظهور و آفرینش گرفتهاند بنابرآنکه هرچه در عالم محسوس است، صورتی در عالم مثال دارد و صورت مثالی، به اعتبار بساطت، صورتی در عالم ملکوت و جبروت و لاهوت دارد و هر مرتبهی عالی، آدم را ماند نسبت به مرتبهی دانی از آن جهت که منشأ و پدر اوست و مرتبهی دانی ذریت مرتبهی عالی است که از آن پدید میآید، این مراتب از ملک تا لاهوت همه در علم حق موجود بودند و سپس در علم تفصیلی جلوهگر شدند و معنی اخذ در «و إذ اخذ» ظهور بنیآدم در علم تفصیلی است و گرفتن پیمان و اقرار به الوهیت هم در آن مقام بوده است.
جع: تفسیر طبری، طبع مصر، ج ۹، ص ۷۵- ۷۰، تفسیر سهل بن عبدالله، طبع مصر، ص ۶۱- ۵۹، تبیان طوسی، طبع ایران، ج ۱، ۷۶۷- ۷۶۵، حقایق سلمی، لطایف الاشارات از ابوالقاسم قشیری، نسخهی عکسی، تفسیر کشاف، طبع مصر، ج ۱، ص ۵۱۷، تفسیر ابوالفتوح رازی، طبع طهران، ج ۲، ص ۴۸۷- ۴۸۴، تفسیر امام فخر رازی، طبع آستانه، ج ۴، ص ۴۶۳- ۴۵۸، بیان السعادة، طبع ایران، ج ۱، ص ۳۰۷٫
امر و ندای الهی بر دو قسم است، یکی امری است پیوسته و هرگزی و عام که همواره صادر میگردد و اعیان موجودات در هر نشئهای بهحسب قابلیت آن را میشنوند و اطاعت میکنند و این ندا اصل و منشأ جمیع صداها و نواهاست که وجود هر موجودی از اوست و میتوان آن را (ندای تکوینی) نامید و دیگری امری است خاص که مخصوص است بهوقتی دون وقتی و شخصی دون شخصی و از جملهی این امر است وحی و الهام نسبت به انبیا و اولیا و رؤیای صادقه نسبت بکافهی خلایق و میتوان آن را (امر و ندای تشریعی و تکلیفی یا لفظی) نامید و چون اعیان ممکنات بامر و ندای عام الهی از مرتبهی علم بعین میآیند در هریک از مراتب وجود، مولانا بدین جهت گفته است: هر دمی از وی همیآید الست الخ و در این بیت اشارت است بدین که خطاب «الست بربکم» باعیان اشیا دائمی است نه آنکه مختص زمانی خاص باشد چنانکه اهل ظاهر پنداشتهاند چه اعیان بامر خدا دایما از عمل بعین میآیند در سیر نزولی، و در سیر عروجی باز از عین به علم میروند بهدلیل آنکه افاضهی وجود و ایجاد، صفت حق است و صفات حق لوازم ذات او هستند و بنابراین تعطیل آنها جایز نیست «و حضرت مولوی قدس سره اشاره فرمودهاند که خطاب «الست بربکم» قبل از خطاب بامر «کن» بود، بنابراین تقریر، مظنهی سؤالی است که اعیان ثبوت در علم دارند و وجود ندارد و بلی گفتن تابع وجود است، در جواب آن میفرماید:
گر نمیآید بل ز ایشان ولی الخ یعنی کلام و قول هر نشاه، بهحسب آن نشاه، متفاوت است همچنانکه کلام حسی به نطق حسی و کلام نفسی به نطق خیالی و کلام عقلی به نطق فکری است همچنان، بلی گفتن اعیان، موجود شدن آنهاست به امر «کن». کشف اسرار معنوی در شرح ابیات مثنوی به اختصار و با تغییری مختصر در الفاظ.
نسخهی موزهی قونیه، در کنارهی صفحهی، بیت اخیر را بدین صورت آورده است:
آنچ گفتم ز آگهی چوب و سنگ | در بیانش قصه بشنو بیدرنگ | |
نسخهی لیدن، ز آنچه گفتم ز آشنایی سنگ و چوب.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!