مقدمه ولد نامه – بخشی از لغات و کنایات و مَثَل ها و شبه مَثَل ها که در این کتاب آورده است

نگارنده پاره‌ای از لغات و تعبیرات این کتاب را در حواشی تفسیر کرده و این فهرست را برای آن آورده است که هم آنچه از حاشیه‌ها فوت شده است تفسیر شود و هم خوانندگان را نموداری از فوائد لغوی و ادبی این منظومه بترتیب حروف تهجّی پیش چشم باشد و بدانچه در ارزش ادبی اثر گران بها گفتیم نیز متوجه باشند و در ضمن به مختصات صرفی و لغوی این کتاب آشنا شوند و الله المؤيّد.

آینه درون نمد نهادن: کنایه از راز نهفتن و مطلبی روشن را به کنایت گفتن مکرر در این کتاب آمده است از جمله:

نیست این را ولد نهایت و حدّ / بنه آن آینه درون نمد (ص۸۷)

ابا: آش

زان ابائی که بو به کس نرسید / سیر خورد او و هیچ رنج ندید (ص ۲۹۲)

اخي: به همان اصطلاح که در قرن هفتم در قونیه به ارباب فتوت و جوانمردان و اخیان

می‌گفتند:

همچنان میل تربیه به اخي / بهر لقمه است زآنکه اوست سخی (ص ۲۹۹)

(ص۴۲۰)

ادرار: به معنی وظیفه و مقرری که شیخ هم در بوستان فرموده است (ص ۲۸۸)

از اسب افکندن: فریب و عشوه دادن و به غرور افکندن (ص ۱۷۴)

از زمین سنگ بر سما نرسد: شبه مثل فارسی است (ص ۸۴)

از گفتن نان کس سیر نشود: مثل یا شبه مثل فارسی(ص ۷۵ و ۲۵۷)

از نام شراب مستی نزاید: مثل یا شبه مثل (ص۲۵۸)

استاره: ستاره «همه استاره‌ها شوند نهان» (ص ۲۹۲)

الّا: به معنی لیکن و اما و جز اینکه و مگر اینکه در مورد خاص در نثرهای این کتاب و دیگر نثرهای قرن هفتم مانند «فیه مافیه» و «مرزبان نامه» بسیار است، مثالش: قالب آدمی همچون

مهمانخانه ایست که دائماً خلق غیبی در آن می‌آیند و می‌روند الّا خانۀ مردۀ منجمد چه خبر و آگاهی دارد. (ص ۱۶۴)

اگرچه هر یکی معجزه و کرامتی ظاهر کرد الّا بر تمامت قادر بود(ص ۱۶۷)

اگر شمه ای ظاهر کنند نه آسمان ماند و نه زمین الّا محال است که ایشان نیز پیدا کنند. (ص ۱۷۴)

به علم وارث پدر شدی الّا پدرت را غیر از ین احوال ظاهر احوال دیگر بود. (ص ۱۹۶)

و نیز رجوع شود به صفحات: ۱۹۶، ۲۱۱، ۲۱۸، ۲۲۳، ۲۴۲، ۲۵۳، ۲۹۲، ۳۰۶، ۳۱۰، ۳۳۲

اندرونه: اندرون «تافته است اندرونۀ دلشان» (ص ۲۴۳)

اوّلینه: اوّلین و نخستین «کاش كان اوّلینه بودی باز» (ص ۷۳)

اهتمامی: ظاهراً به معنی بنده و خدمتگزار و در فرهنگ ها به معنی همّت بکاری گماشتن و کوشش کردن ضبط شده است.

همه را فخر از غلامی او / عقل کلّ گشته اهتمامی او (ص ۲۵۵)

این مثال است مثل نیست بدان: مثل یا شبه مثل است در فارسی(ص ۲۶۶)

با: به معنی (به)، در نظم و نثر این کتاب مکرّر آمده است مانند «هیچکس با مقام او نرسیده» (ص۳۸۹)

بازاندان: به بازی دادن و به بازی آوردن:

همچو يك لعبتی تو در کف او / می ‌ببازاندت بهر در و کو (ص ۳۸۷)

باش: به معنی منزل و مسکن: «این جهان باش و خانۀ تنهاست» (ص ۷)

این کلمه و سایر مشتقاتش از قبیل باشیدن به معنی منزل گرفتن و اقامت نمودن. در نثرهای قدیم مانند تاریخ بخارا بسیار آمده است.

برآمدن: ایستادگی کردن و تاب مقاومت داشتن «بر نیائی به وی یقین می دان» (ص ۳۲۶)

برتابیدن: تحمّل و طاقت آوردن و چیزی را بر خود هموار کردن (ص ۳۰۹، ۱۸۴)

برسری: به معنی به علاوه در نظم و نثر فصحای قدیم نیز بسیار آمده است

بلکه بخشید مال و خلعتشان / بر سری آن شه عظیم الشأن (ص ۳۷۸)

بسكل: به معنی بسکله چوبی که در پس در خانه و سرای گذارند و «ترك بسکل کن و گزین در را» شبه مثلی است (ص ۲۷۷)

بسمل: کشته و قربانی:

چونکه پیش از اجل شوی بسمل (ص۳۷۱)

نفس را کرده بهر حق بسمل (ص ۳۲۲)

بناگوش: مرادف بن دندان، یعنی از ته دل و صمیم قلب. در برهان قاطع نیز (بن گوش) بدین معنی ضبط شده است:

دائم از صدق ربنّا گویند / از بناگوش سوی حق پویند (ص۳۰۷)

بهر کیکی گلیم نتوان سوخت: مثل فارسی است، نظیر «برای يك بی‌نماز در مسجد نتوان بست» (ص ۳۶۵)

بخیه بر هیج زدن: کنایت از کار یاوه و بی‌سود کردن:|

هر که بر نسبه می‌کند تکیه / دان که بر هیچ میزند بخیه (ص۳۰۷)

بنجشك: گنجشك.

بقیمت: یعنی با قیمت به معنى وصفی مانند بخرد و بنیرو، یعنی خردمند و نیرومند.(ص۳۰۶)

پادار ثابت و پایدار و پابرجا و جاویدان (ص ۳۰۷،۳۱۹)

پر نهادن: نظیر پر گستردن به معنی تواضع و فروتنی که فردوسی فرموده است: «تهمتن بیامد

بگسترد پر» ( ص ۱۱۶)

پس پشت: به معنی عقب سر و (پس پشت کردن) به معنی پیمودن و در نوردیدن (ص ۷۷)

پشتی: به معنی بالش و متکّی «خلق را بود بستر و پشتی» (ص ۲۵)

پول: فلس که خرده‌ای از درم بوده است. (ص ۲۰۱)

تُتماج: به معنی‌ آش و خوراك (ص ۲۵۸)

ترجمان: گزارنده که مترجم گویند. (ص ۳۱۷)

تَسو: به معنی مال اندك و خرد (ص ۶۷)

تن زدن: سرباز زدن که مولانا هم در مثنوی مکرّر آورده است.

بود وردش زجان و دل یارب / تن نمی زد دمی نه روز و نه شب (ص ۲۵۲)

تنگاتنگ: به معنی بسیار نزديک و بدون فاصله و تراخی (ص ۱۲۴)

تو مدان: «تو مگو که» که در محاورات امروز هم معمول است. «تو مگو که فلان بود و من ناشناخته چنین گفتم» (ص ۳۸۰)

جامگی: به معنی وظیفه و مشاهره و جیره و مواجب. (ص ۲۹۹)

جز مگر: مگر و الّا «جز مگر بر عباد مخلص او» (ص ۳۱۱)

جوامرد: به جای جوانمرد

جوزبازان: به معنی دسته‌ای از مردم که بازی ها و کارهای شگفت انگیز می کنند در ردیف

رمّالان و کاهنان و پری زدگان (ص ۳۶۱)

جوینده یابنده است: مثل فارسی

این سخن را که نور تابنده است / جو، که جوینده زود یابنده است (ص ۳۹۲)

هر که جوینده است یابنده است (ص ۳۲۹)

جهت: به معنی به جهت مانند سبب به معنی به سبب «اولیاء را جهت آن ابدال می‌خوانند که از حال و خلق اوّل مبدّل شده اند» (ص ۲۹۷)

الّا جهت فرزندان و بازماندگانش عالم قایم مانده است، (ص ۲۹۳)

«آدمی را جهت معرفت و عبادت خود آفرید» (ص ۳۰۶)

چاشت: به معنی هنگام آفتاب بلند و روز و نیمروز(ص ۴۹)

چغز: قورباغه (ص ۲۰۲ و ۳۱۲)

چفسيدن: چسبیدن (ص ۱۲۱)

چلّه: چهل روز ایّام خلوت و ریاضت (اربعین) (ص ۲۹۱ و ۲۹۰)

چمین: کمیز و براز و پلیدی ها (ص ۳۵۲ و ۱۴۰)

چوز: به معنی مطلق مرغ نه قرقاول به خصوص که در فرهنگ ها نوشته اند(ص ۳۱)

چه زند پیش چنگ باز، مگس (ص ۳۴۴) / چه زند پیش شیر نر کفتار (ص ۵۹)

مثل فارسی یا شبه مثل است نظیر آنکه شیخ فرماید:

گرچه شاطر بود خروس بجنگ / چه زند پیش باز روئين چنگ

و نظیر این مثل در این مثنوی بسیار است مانند:

چه زند پیش بحر، حوض و غدیر(ص۱۷۷) / چه زند كف بپیش بحر صفا(ص ۱۰۴)

چه زند پیش موج بحر خسی(ص ۲۲۰) / چه زند گربه پیش شیر ژیان (ص ۳۱۲)

چه گر: به معنی اگرچه به تکرار آمده است از قبیل: «همچو ماضیش دان چه گر حالی است» (ص ۳۵۴)

حقیقتی: به معنی و به جای حقیقی و در نثرهای قدیم نیز به نظر رسیده است. (ص۳۳۷)

حلیه: شمایل و قیافه و سیمای ظاهر(ص ۲۶۷)

خاک باشی: به معنی خاکساری مکرر آمده است مثل:

«خاک باشی است عاشقان را دین» (ص ۲۳۸) و «خاک باشی ورا بیاموزی» (ص ۲۸۹)

خنب: به معنی خم مانند دنب و سنب به جای دم وسم

خودکامه: به معنی خودکام و خودسر «پند بشنو مباش خودکامه» (ص ۱۸۴)

خویشتن را از آن نفر دزدید: یعنی ناگهان فرو موليد(ص ۳۷۸)

داروی کار: یعنی مسهل «این بگوید بخور تو داروی کار» (ص ۱۷۱)

دانست: به معنی دانستن مانند شناخت به معنی شناختن در غیر مواردی که على القاعده مصدر مرخم می‌آید (بعد از فعل توانستن و یارستن و بایستن و امثال آن ها) «فریضه ترین همه چیزها بر آدمی دانست جوهر خود و شناخت خالق است» (ص ۳۷۴)

دران: به معنی درنده اسم فاعل از در بدن مانند وزان از وزیدن «تو چو میشی و او چو گرگ دران» (ص ۳۲۶)

در خانه اگر کس است يك حرف بس است: مثل فارسی(ص ۲۶۹)

دُرده: به معنی دُرد «همچو می‌صاف گشت بی‌دُرده» (ص ۳۳۹)

و «این کند صاف و آن کند دُرده» (ص ۳۱۳)

ذوق گفتار را گمان برده / کاین بود خمر صاف بی دُرده (ص ۲۵۷)

درونه: به معنی درون و اندرون همچون:

شرح ایشان نگنجد اندر حرف / همچنانکه یمی درونۀ ظرف (ص ۲۵۱)

دستوری: به معنی رخصت و اجازت(ص ۱۱۲)

دوانه: از دویدن مانند روانه از رفتن:

اندرو هر طرف روانه شوی/همچو کبك دری دوانه شوی (ص ۱۸۴)

دیده ور: به معنی صاحبنظر و صاحب دیده (ص ۳۷۹)

زر ده دهی: یعنی زر سره و تمام عیار (ص ۳۵۸)

زناگاه: به معنی بناگاه و ناگاه

زیان: مقابل سود که معروف است و نیز اسم فاعل از زیستن به معنی زیست کننده:

نیست سوزی که آن زیان دارد / مردگان را ابد زیان دارد (ص۲۵۰)

سبب: به معنی به سبب در این کتاب و دیگر آثار قرن هفتم مانند جهانگشای جوینی بسیار آمده است مانند:

«سبب لعب كودك بد رای» (ص ۲۰۲)

سرباری: به معنی درخت ببار با آنچه دهقانان در فروختن میوه بر سری می‌دهند و اکنون هم سرباری می‌گویند(ص ۲۸۹)

سغبه: به معنی فریفته و شیفته مکرر در این کتاب و مرزبان نامه و همانندهای آن ها آمده است از جمله:

سغبۀ این جهان از آن گشتند (ص ۲۳۹)

سماع باره: نظیر زن باره و غلام باره.

«پیر و برنا سماع باره شدند» (ص ۵۹)

سماع دادن: به معنی مجلس ساز و سماع راست کردن:

بعد از آن هر یکی سماعی داد(ص ۵۱)

سوی: به معنی سه گانگی همچون دوی به معنی دو گانگی:

رنج ها جمله از دوی و سوی است / چون دوی رفت راه عشق سوی است (ص ۳۳۴)

سی: با یاء مجهول رسم الخط قدیم سه مانند کی و چی در که و چه:

کرد زاری به پیش او موسی / که ببخش این گناه را تا سي (ص ۲۷)

سون: به معنی سوی و شبه و مانند در برهان قاطع هم ضبط شده است:

«برتر از شش جهت سوی بی سون» (ص ۱۰۱)

شبان در خور گله باشد: مثل است:

«در خور گله سائقش باشد»(ص ۳۵۲)

شبكوك: به معنی آنکه در شب گدائی کند تا نشناسندس:

همچو شبکوك شب روم بیرون / بو که چیزی دهد مرا بیچون (ص ۳۷۲)

شستن و مشتقاتش از قبیل شسته و شیند: به معنی نشستن و نشسته و نشیند

شکوه: به معنی بیم و الزام (ص۱۸۶)

شناخت: به جای شناختن و شناسائی مثل دانست که پیش گفتیم (ص ۳۷۴)

شهره: به معنی مشاهره «مرد وفادار را پادشاه شهره و خلعت و اسباب و مال می بخشد» (ص ۳۰۳)

صورها: جمع مکسر عربی را به رسم شعرا و نویسندگان قدیم فارسی به فارسی جمع بسته است (ص ۳۹۲) نظیر کرامات ها که بعد از این می‌آید و منازل ها که در شعر منوچهری آمده است: (منازل ها بکوب و راه بگسل)

عشق باره: نظیر سماع باره: (همه میخوار و عشق باره شوند) (ص ۱۰۷)

عوان: به معنی ستمکار و ردیف راهزن:

(شغل دنیا چو رهزنان عوان) (ص ۲۵۴) و به معنی محصّل و سخت گیر نیز آمده است

غبينه: به معنی غبن و زیان: (هیچکس را چنین غبينه مباد) (ص ۲۰۸)

غلبير: به معنی غربال:

گفت باید که باشد آن غلبير / شاه گفتش که ای زعلم خبير (ص۳۷۴)

قالی: به معنی فرش مخصوص (ص ۶۵)

قلم اینجا رسید و سر بشکست / خانه زو شد خراب و در بشکست

مثل فارسی(ص ۳۹۱)

قیسی: به معنی میوۀ معروف:

«باغبانی بشاخ زرد آلو / می‌کند وصل شاخ قیسی او» (ص ۳۰۹)

کام و ناکام: به معنی خواه و ناخواه «کام و ناکام رو نهند بحق» (ص۲۳)

کار و كيا: به معنی بزرگی و‌شأن مقام (ص ۱۶۲ و ۱۹۱ و ۲۰۹ و ۲۱۶)

کاله: کالا «تو چنین کاله بی‌عوض دادی» (ص ۲۰۸)

کرامات ها: مانند صورها که پیش گفتیم (ص ۳۶۱)

کس بگل کی گرفت چشمۀ خور: مثل فارسی است که در شعر مختاری غزنوی هم آمده است «تو کَه گلی نشوی هرگز آفتاب اندای» (۱۷۷)

کشتاورز: به معنی کشاورز(ص ۲۰۷)

کَش و شاب: جوان و خوش و شادمند:

گویدت این بنوش بادۀ ناب / گه پیری که تاشوی کش وشاب (ص ۱۷۱)

کعب: به معنی قاب بازی و شاید هر دو کلمه از يك ریشه باشد.

کفت: مرادف كتف به معنی شانه

کفک: کف «تو یقین دان که کفك خشك شود» «كفك را لطف و خوبیش ز یم است» (ص ۱۸۰)

کم آمد: یعنی کم زنی و کم گیری (ص ۲۳۱)

«در کم آمد ز جمله افزونند»

کم زدن: بی‌اعتنائی کردن و پشت سر انداختن

کم زنی اختیار درویش است شبه مثل

کو سرای یقین و کوچۀ شك: شبه مثل است (ص ۲۴۴)

کوه قاف با سوزن کندن: کنایت از کار دشوار و محال «که بسوزن نکند کس کُه قاف» (ص ۳۲۶)

کی بود گرمی سحر چون چاشت: مثل یا شبه مثل است (ص ۲۶۴)

گُرده: به معنی کلیه و پشت (ص ۳۰۰)

«شادمانی درونۀ گُرده» / «نیست ماننده گُرده با شادی»

گشاد: به معنی گشایش و گشودگی و گشادگی

گلگونه: به معنی غازه و سرخاب (ص ۱۸۰)

گِلناك: به معنی گل آلود «وز یکی آب تیرۀ گلناك» (ص ۳۱۳)

گنجا: گنجایش

گیرا: گیرنده و جذّاب (ص ۷۱)

وعظ گفتی ز جود بر منبر / گرم و گیرا چو وعظ پیغمبر (ص ۱۹۹)

گیراندن: به معنی روشن کردن (ص ۲۱۷)

هیچ بادی ورا نمیراند / زآنکه او را کسی نگیراند

و همچنین دیگر مشتقاتش مانند گیران یعنی بگیران و روشن کن:

«گر بگیرانی از دهم شمعت» (ص ۲۳۱)

لاغ: به معنی شوخی و مزاح مقابل جدّ

خندشان به از گریه و لاغشان به از جدّ(ص ۳۱۱)

لا لنك: به معنی زله و واپس ماندۀ غذا که بسگ و گدای دهند(ص ۲۸۰ و ۲۷۸)

لوت و پوت: به معنی اقسام خورش و خوردنی (ص ۲۸۰)

مانندا: به معنی شبیه و ماننده و مانند(ص ۴)

مزاد: به معنی من یزید که نوعی از خرید و فروش است

«گر کنندش مزاد در بازار» (ص ۱۳۸)

مزه: به معنی چاشنی و لذت (ص ۱۸۱)

مگر بود: یعنی شاید بود و ممکن است (ص ۴ )

مینا: به معنی ساحل و بارگاه لب دریا

«بر لب بحر ما توئی مینا» (ص ۱۷۵)

مردانه: به جای مرد کامل و لایق «آنکه می ‌را شناخت مردانه است» (ص ۶۶)

معرفت گفتن:نظير مجلس گفتن یعنی مواعظ وحقائق عرفانی به صورت وعظ وخطابه بازنمودن(ص۱۰۷)

نمکسار: نمك زار(ص ۳۸۶)

نمکلان: به معنی نمك زار(ص ۲۲۳، ۲۹۰ و ۳۹۱)

نهاله: نهال (ص ۱۷۱)

واقعه: به معنی رؤیا و خواب دیدن (ص۱۳۰)

وطن گاه: به معنی موطن و جای اصلی

«آن وطن گاه و موضع مألوف» (ص ۳۶۱)

وقت آن شد که ریش جنبانی: مثل معروف که «نوبت تو شد بجنبان ریش را» و شرح این مثل را آورده است (ص ۳۷۸)

واخوردن: مرداف آنچه امروز سرخوردن گویند به معنی از کاری سرد شدن و باز ایستادن «زآنچه کردند جمله واخوردند» (ص ۴۸)

هزار راحت ها(ص ۲۱۶)

هول: به معنی بزرگ و شگفت انگیز «بس هول و بزرگ و زیبا و خوب می‌نماید» (ص ۲۶۰)

هیچ شیری مجو ز روباهان: شبه مثل (ص ۳۵۶)

هرچه که: به جای هر چیزی که «نی تجلی هوست هرچه که هست» (ص ۳۷)

گرچه هرچه که مردمان ورزند

هرچگونه: یعنی هرگونه «هر چگونه ات که خواهد او آن شو» (ص ۱۰۵)

یادآورد: به معنی یادآوری و یادگار(ص ۴ و ۳۶۱)

یاوه کرده: گم کرده «شتر یاوه کرده میجوئیم» (ص ۳۸۰)

از جمله استعمالات این کتاب که از خواص نظم و نثر قدیم می باشد جمع میان برای و بهر با (را) است مثل (برای یغما را) و (بهر زیور را) و نیز جمع میان (را) و شین ضمير مثل (قلب را رونقش بود شب تار) (ص۱۵۴) و (جان بی‌عشق را مخوانش جان) (ص ۳۸۵) (نفس را شهوت است مطلوبش) (ص ۱۴۷) و همچنین آوردن بودیت و شدیت به جای بودید و شدید(ص ۳۶۴) و امثال آن ها که خوانندۀ دقیق در ضمن مطالعه بدان ها خواهد برخورد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *