مقدمه ولد نامه – فهرست مطالب متفرقۀ مثنوی ولدی

در بیان آنکه حق تعالی از همه موجودات ظاهرتر است و از غایت پیدائی پنهان است (ص ۵)

در بیان آنکه ظاهر آدم محسوس است و مجسّم مقامش هم لایق او باشد محسوس و مجسّم و در تقریر آنکه شرط است دوبار زائیدن آدمی را یکی از مادر و بار دیگر از تن و هستی خود(ص۷)

حق تعالی خلق را از ظلمت آب و گل آفرید و نور را بر آن نثار کرد و قابلیت آنش داد که او را بشناسد(ص۱۲)

حق تعالی در نهاد هر کس خاصیتی نهاده است که بجز به جنس خود نیارامد و هر چیز به ضدش ظاهر می‌شود (ص ۱۵)

معانی چنانکه هست در زبان و عبارت نگنجد و سخن را سه مرتبه است، نظم و نثر و اندیشه (ص ۱۷)

حق تعالی دو دریا آفریده است یکی از نور و یکی از ظلمت و برزخ معنوی میان آن هاست که به هم نیامیزند(ص۱۸)

چنانکه آفتاب چراغ عالم است حق تعالی چراغ عقول و حقایق است (ص ۲۰)

رجوع به تمامی آنکه سخن سه مرتبه دارد و خموشی بالای نطق است لیکن نه هر خموشی(ص۲۱)

در بیان آنکه انبیاء و اولیاء یک نفس و یک نورند(ص ۲۲)

شکر کردن موسی خدای را که دعاش قبول گشت و خضر را دریافت (ص ۲۳)

جواب خضر موسی را که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد(ص ۲۴)

خضر علیه السلام

باز استغفار کردن موسی و قبول خضر توبۀ او را (ص ۲۶)

امر فرمودن حق تعالی فرشتگان را که آدم را سجود کنند و شرح حدیث «انّ الله لما خَلَق العقلَ

قالَ لَه اُقعد، فَقعَدَ، ثم قال له قُم، فَقامَ» الخ (ص ۲۷)

حکایت سلطان محمود که امیرانش بر ایاز حسد بردند و امتحان ایشان به شکستن گوهر شب افروز(ص ۲۹)

بیان آنکه مراد از سلطان محمود، خداست و از امیران، عقلا و علما و حکما و از ایاز، انبیاء و اولیاء و از گوهر، هستی ایشان (ص ۳۴)

ملك الموت آئینه صافی است که هر کس روی خود در او می‌بیند(ص ۳۶)

در بیان آنکه آدمی چنانکه زید چنان میرد «كما تعيشون تموتون» (ص ۳۸) باز رجوع کردن بقصۀ حضرت موسی علیه السلام (ص ۳۹) در بیان آنکه انبیاء و اولیاء را اهل نفس و جسمانیان، خصم اند زیرا غير جنس اند(ص ۴۴)

چون خدا خواهد قومی را هلاك کند خصمان را در نظرشان خوار و اندك نماید(ص ۴۵)

شعر اولیاء همه تفسیر است و سرّ قرآن، بخلاف شعر شعرا که از فکرت و خیالات خود گفته‌اند و از مبالغه‌های دروغ تراشیده (ص ۵۴)

نظر عارف به خداست و نظر زاهد به عمل خود. زاهد گوید من چه کنم عارف گوید تا حق چه کند(ص ۵۷)

در تفسیر این آیت که انّا عرضنا الأمانه على السموات و الأرض الخ (ص ۶۵)

چون اولیاء را دیده باز شود صورت غیبی بینند به چشم سر و آوازها شنوند بگوش سر(ص۶۸)

در بیان آنکه مرد خدا چون پیش از مرگ بمیرد قائم بحق باشد هرچه او گوید گفتۀ حق باشد (ص ۷۱)

حق تعالی عبادت و خدمت بر بندگان جهت آن نهاد که خداپرست شوند و از خود پرستی وارهند(ص ۷۸)

در بیان حدیث اشد البلاء على الأنبياء ثم على الأولياء الاقرب فالاقرب (ص ۸۲)

هر که خدا را دانست از مرگ نترسد(ص ۸۴)

در تفسیر آیت «اَلا اِنّ اولياءَ الله لاخوفٌ عليهم ولا هُم يحزَنون (ص ۸۵)

اگر سرّ معنی را چنانکه هست ولی خدا بیان کند و بنماید آسمان و زمین نماند(ص ۸۶)

در بیان حدیث مصطفی (ص) «موتوا قبل أن تموتوا»(ص ۹۰)

دین و نماز و طاعت معنائی است بی‌چون و چگونه و تعلّقی است که آدمی را از ازل با خدا بود.

چون انبیاء ظاهر شدند آن نماز را به صور مختلف آوردند. اولیاء نیز نماز حقیقی را در

صورت سماع و معارف از نظم و نثر بعالمیان رسانیدند هر که طعام شناس باشد از کاسه‌ها

به غلط نیفتد (ص ۹۰)

شناختن حق تعالي سهل تر است از شناختن اولیاء (ص ۹۲)

در بیان آنکه بی‌جهدی و عملی در حضور شیخ کار مرید گزارده می‌شود و به مقصود می‌رسد(ص ۱۰۰)

سیر و سفر آدمی باید که در خود باشد «و من استوى يوماه فهو مغبون» (ص ۱۰۱)

در تفسیر آیۀ «ارض الله واسعة» که ارض معنوی است و در بیان اینکه شیخ را کرامت های عالی است که مرید از آن مستفید شود و از تأثیر نظر شیخ بینا شود. کسی که این نوع كرامت ها از

شیخ دیده باشد به كرامت های دیگر که تعلّق به دنیا دارد کی التفات کند(ص ۱۰۳)

هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدای تعالی باید دیدن زیرا که شیخ کامل در دست قدرت حق همچون آلت است (ص ۱۰۸)

هر سخن اگرچه مضحکه است و بی‌حاصل چون آنرا ولی خدا فرماید جدّ محض و پر فائده گردد(ص ۱۱۹)

حق تعالی بعضی روح ها را از ازل پاك آفرید و بعضی را ناپاك (ص ۱۲۲-۱۲۱)

در تفسیر این آیت که «من كان في هذه اعمى فهو في الاخرة اعمى» و در تقریر آنکه در افواه است که چون مرید شیخی شدی بعد از او نشاید شیخی دیگر گرفتن این سخن نزد اولیاء و اهل تحقیق خطاست (ص ۱۲۸)

در بیان آنکه اولیاء را سه حالت است و اینکه قطب کامل دارای کدام حالت باشد(ص۱۳۶)

اولیاء را یک مقام است که اگر پیدا کنند خلق را هستی نماند و همه عالم نیست شوند(ص ۱۴۱-۱۴۰)

جان ها در عالم معنی پنهان بودند و چون به عالم اشباح آمدند خوب و زشت پیدا شد و در تقریر اینکه چون شاگرد از استاد اندك آموزد استاد بدو فخر نکند و لیكن از آن شاگردی که عظیم آموخته باشد فخر کند(ص ۱۴۳)

در بیان گفتار پیغمبر(ص) که راه بهشت خارستان است و راه دوزخ گلستان و در اوصاف نفس و عقل و جان و دل (ص ۱۴۷-۱۴۶)

در تفسیر آیۀ «الست بربكم قالوا بلی» و در مراتب بلی ها(ص ۱۵۰)

در معنی حدیث «اعدى عدوِّك نفسُك التي بين جنبيك» (ص ۱۵۵)

در تفسیر آیت «فمنكم كافر و منكم مؤمن» (ص ۱۵۸)

قطب پادشاه اولیاست و دولت اولیاء و کار و کیای ایشان به پیش عظمت او اندك است (ص ۱۶۲)

در بیان انا الحق گفتن منصور و اینکه قالب آدمی همچون مهمانخانه ایست (ص ۱۶۴)

هر نبی و ولی بر همه معجزات و کرامات قادر بود اگرچه هر یکی معجزه و کرامتی ظاهر کرد الّا بر تمامت قادر بود(ص ۱۶۷)

همچنانکه تن آب و گل طبیبان دارد جان و دل را نیز طبیبان باشد(ص ۱۷۰)

دنیا که ممات است ‌حیات، و عقبی که حیات است ممات می نماید و الجوع طعام الله (ص ۱۷۲-۱۷۱)

در بیان آنکه هر که را نور فرشتگان بود نور خدا را در آدم بیند، و آنکه اولیاء را اسراری عظیم است (ص ۱۷۴)

در بیان آنکه همنشینی اولیاء همنشینی با خداست (ص ۱۷۵)

حکایت بایزید بسطامی که گفت «سبحانی ما اعظم شأنی و ليس في جبّتي سوى الله»(ص ۱۷۵)

پشیمان شدن مریدان با یزید که چرا گفتۀ شیخ را حق ندانستیم (ص ۱۷۷)

در بیان آنکه عالم معنی چون آب است و صور چون کف و یخ منجمد(ص ۱۷۹)

لذت های دنیا مستعار است (ص ۱۸۰)

حق تعالی کریم است و خلایق را برای آن آفرید که او را بشناسند و بدانند و ببینند و تمثيل به مادر و کودک شیرخوار(ص ۱۸۳)

حکایت مرد خفته که دهانش باز مانده بود و ماری در دهانش رفت (ص ۱۸۶)

در معنی حدیث نبوی «جز یا مؤمن فانّ نورَك إطفاءُ ناری» (ص ۱۸۸)

در بیان آنکه از دور آدم تا این غایت اولیای کامل ظاهر شدند و اهل علوم ظاهر از ایشان بی خبر بودند تا حدّی که منصور را بدار آویختند(ص ۱۹۹)

غم آخرت زندگی بار آورد و غم دنیا دل را پژمرده کند(ص ۲۰۱)

کارهای دنیا همه بازی است و در آن هیچ فائده نیست (ص ۲۰۳-۲۰۲)

آدمی از میان مخلوقات مختار است و باقی مجبورند(ص ۲۰۴)

هر که در ترک کردن عوض بیند ترك بر او آسان شود(ص ۲۰۷-۲۰۶)

عالی همت آن کس است که به خدا مشغول شود(ص ۲۰۷)

در بیان آنکه «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً یره» الخ (ص ۲۰۹)

در بیان حدیث «اکثر اهل الجنة البله» (ص ۲۱۱)

هر که قدرت حق بیند بر قدرت خویش نظر نیندازد(ص ۲۱۱)

آدمی به هرچه میل و محبت دارد جنس آن است (ص ۲۱۳)

بعضی از مردم بآثار عطّار و سنائی و مولانا و برخی به دیوان ظهیر و انوری میل دارند دستۀ

اول اهل دل، و دسته دوم اهل آب و گل اند(ص ۲۱۳)

در بیان آنکه مخلوقات سه نوع اند، فرشته و آدمی و حیوان (ص ۲۱۵)

در بیان آنکه منکر شیخ منکر شیخ نیست از او منکر است و آنکه نزد شیخ نمی‌آید از ردّ شیخ

است (ص ۲۱۸)

اولیاء اسرار حق‌اند و هر که بر خدای عشقبازی کند با خدای کرده باشد (ص ۲۲۰)

هر که ولی خداست راستین، او را خودی نماند(ص ۲۲۳)

در تفسیر این آیت که ائتيا طوعاً او کرهاً(ص ۲۲۴)

خوشی‌های دنیا که درمان می‌نماید در حقیقت درد است و هر که تن را نکشت آخر کار علف

دوزخ شود(ص ۲۲۷)

پاکی باطن را آبش شیخ است لابد که ناپاك از آب پاك شود(ص ۲۳۰)

اجرام موجودات و تمامیت نقوش و صور حجاب و پردۀ غیب اند(ص ۲۳۴)

در بیان آنکه از خدا ترسیدن مقام بزرگ است و اینکه عقل ترازوی این جهان است (ص ۲۳۶)

در بیان آنکه طلب دو است و راه نیز دو(ص ۲۳۷)

اگر عالم اولیاء ظاهر گشتی کفر و ایمان یکسان شدی (ص ۲۳۹)

در بیان آنکه دنيا ليل است و آخرت نهار(ص ۲۴۱-۲۴۰)

در بیان آنکه نور انبیاء و اولیاء و مؤمنان قدیم است و قائم بخدا و تمثلّ به دو بیت مولانا:

«مادح خورشید مداح خود است الخ» (ص ۲۴۲)

در بیان آنکه اصل دین محبّت حق است و آنکه اولیاء بر همه اسرار واقف اند(ص ۲۴۶)

آدمی اوست که ممیّز حق و باطل و راست و دروغ باشد (ص ۲۴۸)

مرید راستین اوست که احوال شیخ را ظاهر و باطن اكتساب کرده باشد (ص ۲۵۶)

اولیاء و ملك باطنشان و جمال روح بی چونشان از چشم حس پنهانست (ص ۲۶۰)

در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر و بی ‌شیخ ممکن نیست که کس بحق

رسد(ص ۲۶۲)

بعضی اولیاء مشهورند و بعضی مستور و حکایت مصطفی (ص) دربارۀ یکی از خاصان حق (ص ۲۶۷)

در گفتار مصطفی (ص) «انّي لَاَجِدُ نفسَ الرحمنِ من قِبَلِ اليَمن» (ص ۲۶۹)

داستان جنید و احمد زندیق (ص ۲۶۹)

سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد(ص۲۷۲)

داستان کسی که از موسی علیه السلام زبان حیوانات آموخت (ص ۲۷۲)

در تفسیر آیه «و لَنَبلوَنَّكم بِشيئ مِنَ الخوفِ وَالجوع الخ» (ص ۲۸۰)

در بیان آنکه دل مؤمن در میان انگشتان قدرت حق است (ص ۲۸۶)

در تقرير آنکه عاشقان خدای را سه مرتبه است و معشوقانش را سه مرتبه (ص ۲۸۶)

در بیان آنکه معانی چنانکه هست در عمارت نگنجد (ص ۲۹۶-۲۹۵)

اولیاء را جهت آن ابدال می‌خوانند که از حال و خلق اول مبدل شده اند(ص ۲۹۷)

منصور در عشق مرتبه اول داشت و خلق او را فهم نکردند پس عاشقان دیگر را که بالای اویند چگونه توانند فهم کردن (ص ۲۹۷)

در بیان آنکه صحبت اولیای کامل و فقرای واصل از عبادت ظاهر مفیدتر است (ص۲۹۹-۲۹۸)

حق تعالی آدمی را جهت معرفت و عبادت خود آفرید(ص ۳۰۶)

شیطان همه را راه میزند و علف دوزخ می‌کند جز اولیاء را(ص ۳۱۱-۳۱۰)

در بیان آنکه بسیاری به صورت اولیاء در آمده و در واقع رهزن اند(ص ۳۱۴-۳۱۳)

عاشقان را مرگ عروسی است «اِنّما الدُنيا لعبٌ ولهوٌ و زينةٌ» (ص ۳۱۷-۳۱۶)

مناصب این عالم همچون کوه های بلند است و اهل مناصب چون بُزان (ص۳۱۸)

در بیان آنکه مرغ به پَر پرد و آدمی به همت (ص ۳۲۱)

نزدیک ترین راه به خدا صحبت اولیاست (ص ۳۲۱)

چون ولیی در حق ولی دیگر گواهی داد باید که ولایت او محقّقت باشد (ص ۳۲۳)

جهد را نیز انبیاء و اولیاء به خلق آموخته اند(ص ۳۲۵)

در تفسير آيۀ «اِنّ الأبرارَ ليشربون» و «ان لله شراباً لأوليائه الخ» (ص ۳۳۰)

در بیان آنکه هر نبی و ولی که به عالم آمد و می‌آید نفحه ایست از حق تعالی (ص ۳۳۲)

در تقریر آنکه بعض اولیاء را خداوند از نظرها پنهان می دارد (ص ۳۳۲)

در بیان آنکه این عالم ذره ایست از آن عالم (ص ۳۳۵-۳۳۴)

حق تعالی پادشاهی است که به وزیر و امیر و حاجب و نایب و خدم و حشم محتاج نیست (ص ۳۳۹-۳۳۸)

در بیان آنکه ولی خدا در زمان خود نوح وقت است (ص ۳۴۲)

اصل در آدم سیرت است نه صورت و در قیامت هر کسی به خلق خود حشر خواهد شد (ص ۳۴۵)

حق تعالی ارواح را پیش از اشباح آفرید(ص ۳۴۹-۳۴۸)

در بیان آنکه اخص خواص را بعد از وصول به حق سفری و سیری دیگر است (ص ۳۵۱)

در تفسیر «قُل كلٌ يَعمَلُ عَلى شاكِلَتِه» (ص ۳۵۵-۳۵۴)

در بیان آنکه بندۀ خاص خدا بر کافۀ خلایق مشفق است و همه اولیاء حق یک نوراند(ص ۳۵۸)

در بیان آنکه عاقل را يك اشارت بس است (ص ۳۶۰)

در بیان آنکه معجز اکبر سخن اولیاست نه کرامات دیگر(ص ۳۶۱)

تن چون ماهی است و عالم چون دریا و جوهر آدمی چون یونس (ص ۳۶۶)

در تفسیر «و هُوَ معكُم أَينَما كُنتُم» و «من عَرفَ نفسَه فقد عَرَف ربَّه» (ص ۳۶۹)

حکایت آنکه در طلب گنج سفر کرد و گنج در خانه‌اش بود(ص ۳۷۱)

حکایت شاهزاده‌ای که علم ها آموخت و پدرش به انگشتری او را امتحان کرد(ص ۳۷۴)

فريضه ترین همه چیزها بر آدمی دانست جوهر خود و شناخت خالق است (ص ۳۷۴)

در بیان گفتار مصطفی علیه السلام که اولیاء وارثان من اند(ص ۳۷۷)

داستان سلطان محمود که شبی ناشناخت با دزدان همراه شد (ص ۳۷۷)

حکایت ابراهیم ادهم (ص ۳۸۰)

در بیان آنکه عالم چون کوهی است و افعال و اقوال آدمیان چون صداها(ص ۳۸۳)

در بیان آنکه موّحدان در هرچه نظر کنند احد را بینند(ص ۳۸۵)

در بیان حدیث مصطفی (ص) «ان لله سبعين أَلفَ حجاباً الخ» (ص۳۸۸)

در معنی حدیث مصطفی (ص) «موتوا قَبلَ أَن تَموتوا» (ص ۳۹۰)

خوابی که سراج الدّین مثنوی خوان از چلبی دید راجع به این مثنوی(ص ۳۹۳-۳۹۲)

پایان کتاب (ص ۳۹۹)

سپاس بی‌پایان خداوند جهان را که بندۀ ناچیز بیاری او این دفتر را به پایان رسانید.

به تاريخ غرۀ شوال ۱۳۵۶ هجری قمری

مطابق ۱۴ آذر ماه ۱۳۱۶ شمسی هجری (جلال همائی)

—————————–

تتمۀ مقدمه[۱]

[۱] . این مطالب از یادداشت های علامه استاد جلال الدین همایی بر ولدنامه نقل شده است. م-ب-۵

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *