مقدمه ولد نامه – مقایسه مثنوی و غزلیات شمس
مولوی در مثنوی علم و عرفان و عشق، هر سه را به هم آمیخته و از آمیزش آن ها به یکدیگر معجون و گوارشنی خوشگوار ساخته که به مذاق همه کس سازگار است. عالم و عارف و عاشق، حتّى عامی جاهل نیز همه از مثنوی بهره میبرند. اهل حال و قال هر دو از خواندن این کتاب محظوظ و بهره مند میشوند:
ناطق کامل چو خوانباشی بود / بر سر خوانش زهر آشی بود[۱]
اما غزلیّات سر تا پا عشق است و حال. جذبه است و شور؛ دریابی است موّاج که از دماغ هر موج و روح سودائی متلاطم بیرون جوشیده، و به این سبب جز برای سودازدگان لذّتی ندارد. عقلای اهل علم، رجال سیاست و تجارت، حتّی ارباب ادب که از ادبیات فقط بهره قیل و قال دارند، هیچ کدام از غزلیّات مولانا لذّت نمیبرند. اگر مکتب شعر فارسی را به سه درجه مکتب عقل و نیم عقل و مکتب عشق تقسیم کنیم، حديقۀ سنائی کتاب مکتب اول و مثنوی کتاب مدرسه دوم، و غزلیات مولانا بزرگترین کتاب دبستان سوم است. این فقط شوریدگی و آشفتگی، جنون و دیوانگی، وجد و حال و جوش و خروش میخواهد و بس.
چون در تمثیل ممکن است تقصیری کرده باشم مجدّداً مثال میزنم. اگر مکتب شعر فارسی را از نظر محقّق در معارف بشری و الهی تقسیم کنیم، حديقۀ سنائی کتاب مدرسه عقل حکیمانه، و مثنوی کتاب اول مدرسه عشق و تحقیق، و غزلیات آخرین کتاب این دبستان است. کتاب حافظ و سعدی نیز از کتب همین مدرسه محسوب میشود اما امثال شاهنامه و انوری و خاقانی و فرّخی همه در مکتب ابتدائی معارف عالیه بشری است. باید اول آن ها را خواند و بعد وارد مدرسه تحقیق شد و در این مدرسه باید از حديقۀ سنائی و منطق الطیر عطّار شروع و به غزلیات مولانا ختم کرد والله الموفق.
————————
[۱] . مثنوی علاءالدوله، جلد سوم، ص ۲۴۳، سطر۴، در مثنوی نیکلسون به این صورت است:
ناطق کامل چو خوان باشی بود /خوانش پُر هر گونۀ آشی بود
دفتر سوم، بیت: ۱۸۹۵
مثالی که زدید نامفهومه،برداشت شخصی ام این است که مثنوی معنوی غول آخر ادبیات ایران است اگر ادبیات را به مثابه هفت خان رستم در نظر بگیریم،البته این برداشت بخاطر طرز تفکر خودم نسبت به مولانای بزرگه،وگرنه به نظر میاد که شما مولانا را در رتبه دوم پس از سنایی و قبل از شمس قرار دادید که اگه اینطور باشه به نظر نظر شخصیه شما بیش از حد دخیله…