غزل ۸ مولانا

 

۱ جُز وی چه باشد کَزْ اَجَلْ اَنْدَر رُبایَد کُلِّ ما صد جان بَرافشانَم بَرو، گویم هَنیئاً مَرحَبا
۲ رَقصانْ سویِ گردون شوم، زان‌جا سویِ بی‌چون شوم صَبر و قَرارَم بُرده‌یی، ای میزبانْ زوتَر بیا
۳ از مَهْ ستاره می‌بَری، تو پاره‌پاره می‌بَری گَهْ شیرخواره می‌بَری، گَهْ می‌کَشانی دایه را
۴ دارم دلی همچون جهان، تا می‌کَشَد کوهِ گَران من کُهْ کَشَم، کَهْ کِی کَشَم؟ زین کاهْدان واخَر مرا
۵ گَر مویِ من چون شیر شد، از شوقِ مُردن پیر شد من آردَم، گندم نِیَم، چون آمدم در آسیا؟
۶ در آسیا گندم رَوَد، کَزْ سُنبُله زاده‌ست او زاده‌یْ مَهَم، نی سُنبُله، در آسیا باشم چرا؟
۷ نی نی فُتَد در آسیا، هم نورِ مَهْ از روزَنی زان‌جا به سویِ مَهْ رَوَد، نی در دُکانِ نانْبا
۸ با عقلِ خود گَر جُفتَمی، من گفتنی‌ها گفتمی خاموش کُن تا نشنود این قِصّه را بادِ هوا

#شرح_غزل

۱- به غیر از او چه کسی می تواند تمام وجود ما را از مرگ نجات دهد؟ صد جانم را برای او می افشانم و به او می گویم: مبارک بادا، سلام.
۲- من با رقص و شادی به سوی آسمان می روم و از آن جا به سوی بی چون حرکت می کنم.  ای میزبان صبر و آرامش را از من برده ای زودتر نزد ما بیا.
شرح:
در این بیت عبارت بی چون معنای عمیقی دارد. بی چون یعنی بی دلیل. همین واژه زیر و رو کننده فلسفه و منطق است زیرا علت را از معلول می گیرد. مثال می زنم: اگر ببینیم باران می آید، بی شک ابر وجود دارد یعنی ابر دلیل باران است. برای هر چیزی در عالم ماده علت وجود دارد. اما در این بیت جناب مولانا می فرمایند که من به قلمرو بی چون ها وارد می شوم یعنی جایی که بدون علت، معلول به وجود می آید. این واژه من را به یاد خلقت اولیه عالم می اندازد که از انفجار بزرگ یا بیگ بنگ یا مهبانگ شروع شده است. دانشمندان فیزیک اختری اعتقاد دارند که شروع عالم با یک انفجار بزرگ شروع شده است و دنیا در حال انبساط است اما هرگز نمی توانند بفهمند قبل از این انفجار چه بوده زیرا قبل از آن وارد فضای بی ماده و بی زمان می شویم. اگر ماده نباشد زمان هم معنی نمی دهد. در واقع مولانا به وجود عالمی اشاره می کنند که از هیچ، چیزی به وجود می آید. شاید دو نام خداوند که خالق و باری هستند، را بتوان در اینجا واشکافی کرد. خلقت یعنی از چیزی، چیز دیگری را به وجود آوردن. مثلا خداوند جسم انسان را از خاک خلق کرد یعنی چیزی را به چیزی دیگر تبدیل کرد. ولی اسم باری، یعنی آغاز کننده، یعنی آفرینش چیزی از هیچ. و این همان بی چونی است که مولانا بدان اشاره می کنند.
باز هم در اینجا به یک “کوان” می توان اشاره کرد که بی ربط نیست:
“کف زدن با یک دست” ، یا “دست زدن با یک دست.”
تمرکز بر روی همین واژه بی چون می تواند ذهن منطقی و استدلالی را خاموش و شهود را در انسان تقویت کند. حتما تمرین کنید.
۳- تو از کره ماه تکه تکه ستاره جدا می کنی. گاهی شیرخواره می بری و گاهی دایه.
شرح:
معنی این بیت کمی مشکل است. اگر دوستان نظری دارند بدهند. کلا خورشید و ماه و ستاره همگی به معنای راهنمایان و منابع حقیقت و آگاهی و روشنی هستند ولی مقام خورشید یا شمس از همه بالاتر و بعد ماه و در آخر ستاره. در مصرع دوم شیرخواره می تواند به معنی رهرو تازه کار باشد و دایه به معنای پیر و مرشد.
۴- دل من به وسعت جهان است برای همین است که می تواند رنج و درد زیادی را تحمل کند. من بار سنگینی مثل کوه را می توانم بِکِشم و نه کاه سبک. من را از این دنیایی که امور بی ارزش و فانی مانند کاه دارد نجات بده.
شرح:
کلا هرچه قدر مقام و درجه معنوی فردی بالاتر رود، مسئولیت و همین طور درد او بیشتر می شود و برای تحمل این درد بسیار شیرین، روح و جان فرد باید وسیع باشد و در واقع همان طور که مولانا در مثنوی فرموده اند باید شرحه شرحه شود.
۵- اگر موی من مثل شیر سفید رنگ شد و از شوق جدا شدن روح از بدنم، پیر شدم مهم نیست زیرا من آرد شده ام و گندم نمی باشم، چرا در آسیا آمده ام!
شرح:
جناب مولانا در این بیت می فرمایند که مقام من بالاتر از این است که در این دنیای فانی بمانم و اگر موی من مانند شیر سفید شده است ناراحت که نیستم هیچ، خوشحال هم هستم و از شوق مردن و رفتن به جهان باقی خودم را پیر کرده ام. مقام من از گندم بودن گذشته است و آرد هستم و برای علتی در این آسیاب (کنایه از دنیا) آمده ام.
۶- گندمی در آسیاب می رود که از خوشه گندم روییده است، من از ماه زاییده شده ام، نه از خوشه گندم، چرا باید در آسیاب بمانم؟
۷- آیا این طور نیست که نیشکر هم به آسیاب می رود و همین طور نور ماه هم از روزنه وارد جایی می شود؟ نور ماه به سوی ماه حرکت می کند و نی هم به دکان نان فروشی (برای ساختن شیرینی) می رود.
شرح:
یعنی اگر نیشکر در آسیاب بیافتد، کسر شان او نیست چون ذات او در واقع همان شکر است. همین طور اگر نور ماه از یک روزنه ای وارد یک جای تاریک شود، دون شان و مقام او نیست و بالاخره به اصل خود که ماه است وصل می باشد.
۸- اگر من کسی را پیدا می کردم که هم اندازه و هم سطح اندیشه خودم بود، حرف های زیادی به او می گفتم. بهتره ساکت باشم تا صحبت هایم را باد هوا (انسان های کم فهم) نشنود.

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن

۱۳۹۵/۰۱/۰۸

 

5 پاسخ
    • احسان اشرفی
      احسان اشرفی گفته:

      درود به شما. برای پیدا کردن ابیاتی که دارای شرح هستند لطفا قسمت نحوه استفاده از سایت را در صفحه اصلی مطالعه کنید. با تشکر.

      پاسخ
  1. محمد
    محمد گفته:

    باسلام و احترام
    در بیت سوم نمی‌توان گفت که:
    از مه ستاره می‌بُری؟
    به معنای جدا کردن ستاره‌ها از ماه، یا جدایی جزئی از کل؟
    با سپاس از شما

    پاسخ
  2. منصوره حجازی پور
    منصوره حجازی پور گفته:

    بیت اول
    جُزوی چه باشد کَزْ اَجَلْ اَنْدَر رُبایَد کُلِّ ما

    جز وی بصورت جدا رو اگر در غزلیات سرچ کنین اصلا پیدا نمیکنین.. هر جا “کل” اومده در کنارش “جزو” هم آمده

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *