مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۷۶ – امیر کردنِ رَسول عَلَیْه‌السَّلام جوانِ هُذَّیْلی را بر سَریّه‌یی که در آن پیران و جنگْ آزمودگان بودند

 

۱۹۹۱ یک سَریّه می‌فرستادش رَسول بِه هَر جنگِ کافِر و دَفْعِ فُضول
۱۹۹۲ یک جوانی را گُزید او از هُذَیْل میرِ لشکر کَردَش و سالارِ خَیْل
۱۹۹۳ اَصْلِ لشکر بی‌گُمان سَروَر بُوَد قَوْمِ بی‌سَروَر تَنِ بی‌سَر بُوَد
۱۹۹۴ این همه که مُرده و پَژمرده‌یی زان بُوَد که تَرکِ سَروَر کرده‌یی
۱۹۹۵ از کَسَل وَزْ بُخْلْ وَزْ ما و مَنی می‌کَشی سَر خویش را سَر می‌کُنی
۱۹۹۶ هَمچو اُسْتوری که بگریزد زِ بار او سَرِ خود گیرد اَنْدَر کوهْسار
۱۹۹۷ صاحِبَش در پی دَوان کِی خیره سَر هرطَرَف گُرگی‌ست اَنْدَر قَصدِ خَر
۱۹۹۸ گَر زِ چَشمَم این زَمانْ غایِب شَوی پیشَت آید هر طرف گُرگِ قَوی
۱۹۹۹ اُستخوانَت را بِخایَد چون شِکَر که نَبینی زندگانی را دِگَر
۲۰۰۰ آن مَگیر آخِر بِمانی از عَلَف آتش از بی‌هیزُمی گردد تَلَف
۲۰۰۱ هین بِمَگْریز از تَصَرّف کَردَنَم وَزْ گِرانی بار که جانَت مَنَم
۲۰۰۲ تو سُتوری هم که نَفْسَت غالِب است حُکْمْ غالِب را بُوَد ای خودپَرَست
۲۰۰۳ خَر نَخوانْدَت اسب خوانْدَت ذوالْجَلال اسبِ تازی را عَرَب گوید تَعال
۲۰۰۴ میر آخُر بود حَق را مُصْطَفی بَهْرِ اُسْتورانِ نَفْسِ پُر جَفا
۲۰۰۵ قُلْ تَعالَوْا گفت از جَذْبِ کَرَم تا ریاضَتْتان دَهَم من رایِضَم
۲۰۰۶ نَفْس‌ها را تا مُرَوَّض کرده‌ام زین سُتوران بَسْ لَگَدها خَورده‌ام
۲۰۰۷ هر کجا باشد ریاضَت‌باره‌یی از لَگَدهایَش نباشد چاره یی
۲۰۰۸ لاجَرَم اَغْلَب بَلا بر اَنْبیاست که ریاضَت دادنِ خامانْ بَلاست
۲۰۰۹ سُکْسُکانید از دَمَم یُرغا رَوید تا یَواش و مَرکَبِ سُلطان شوید
۲۰۱۰ قُل تَعالوا قُل تَعالو گفت رّب ای سُتورانِ رَمیده از اَدَب
۲۰۱۱ گَر نیایَند ای نبی غمگین مَشو زان دو بی‌تَمْکین تو پُر از کین مَشو
۲۰۱۲ گوش بعضی زین تَعالواها کَرست هر سُتوری را صِطَبْلی دیگراست
۲۰۱۳ مُنْهَزِم گردند بعضی زین نِدا هست هر اسبی طَویله‌یْ او جُدا
۲۰۱۴ مُنْقَبِض گردند بعضی زین قَصَص زان که هر مُرغی جُدا دارد قَفَص
۲۰۱۵ خود مَلایِک نیز ناهَمتا بُدند زین سَبَب بر آسْمانْ صَف صَف شُدند
۲۰۱۶ کودکان گَرچه به یک مکتب دَرَند در سَبَق هر یک زِ یک بالاتَرَند
۲۰۱۷ مَشرقیّ و مَغربی را حِسّ‌هاست مَنْصَب دیدارْ حسِّ چَشمْ‌راست
۲۰۱۸ صد هزاران گوشها گَر صَف زَنَنْد جُمله مُحتاجانِ چَشمِ روشن‌اَند
۲۰۱۹ باز صَفِّ گوش‌ها را مَنْصِبی در سَماعِ جان و اَخْبار و نُبی
۲۰۲۰ صد هزاران چَشم را آن راه نیست هیچ چَشمی از سماعْ آگاه نیست
۲۰۲۱ هم‌چُنین هر حِسّْ یک یک می‌شُمَر هر یکی مَعْزول از آن کارِ دِگَر
۲۰۲۲ پنج حِسِّ ظاهِر و پنج اَنْدَرون دَه صَف‌اَند اَنْدَر قیامْ الصّافُّون
۲۰۲۳ هر کسی کو از صَفِ دین سَرکَش است می‌رَوَد سویِ صَفی کان واپَس است
۲۰۲۴ تو زِ گفتارِ تَعالوا کَم مَکُن کیمیایِ بَسْ شِگَرف است این سُخُن
۲۰۲۵ گَر مِسی گردد زِ گُفتارت نَفیر کیمیا را هیچ از وِیْ وامگیر
۲۰۲۶ این زمان گَر بَست نَفْسِ ساحِرَش گفتِ تو سودَش کُند در آخِرش
۲۰۲۷ قُل تَعالَوا قُل تَعالَوا ای غُلام هین که اِنَّ اللهْ یَدْعوا لِلسَّلام
۲۰۲۸ خواجه باز آ از مَنیّ و از سَری سَروَری جو کَم طَلَب کُن سَروَری

#دکلمه_مثنوی

#داستانهای_مثنوی_مولانا

پیامبر (ص) برای مقابله با دشمن سپاهی گرد آورد و فرماندهی آن را به جوانی از قبیله هذیل سپرد. درین میان شخص فضول و نادانی به خاطر حسادت به این انتخاب اعتراض کرد و گفت این جوان خام و بی‌تجربه است و بهتر است فرمانده را از افراد باتجربه و پیران انتخاب کنی. چون اعتراض را از حد گذراند پیامبر رو به او گفت که دیگر بس است و بیش ازین حرف نزن. سپس علت این انتخاب را چنین بیان کرد که قدرت تدبیر و عقل بسیاری از جوانان قابل مقایسه با عقل پیران مجرب و کار آزموده نیست و پیران بسیاری هستند که گرچه موهایی سپید دارند اما برحسب باطن هنوز خام و ناپخته می‌باشند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *