مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۲۳ – تَشْبیهِ مُغَفلَّی که عُمر ضایِع کُند و وَقتِ مرگْ در آن تَنگاتَنگْ توبه و اِسْتِغْفار کردن گیرد به تَعْزیت داشتنِ شیعهٔ اَهْلِ حَلَب هر سالی در اَیّام عاشورا به دَروازهٔ اَنْطاکیّه و رسیدنِ غریبِ شاعر از سَفَر و پُرسیدن که این غَریوْ چه تَعْزیه است؟
۷۸۰ | روزِ عاشورا همه اَهْلِ حَلَب | بابِ اِنْطاکیّه اَنْدَر تا به شب | |
۷۸۱ | گِرْد آید مَرد و زَن جَمعی عَظیم | ماتَمِ آن خانْدان دارد مُقیم | |
۷۸۲ | ناله و نوحه کُنند اَنْدَر بُکا | شیعه عاشورا برایِ کَربَلا | |
۷۸۳ | بِشْمُرَند آن ظُلْمها و اِمْتِحان | کَزْ یَزید و شِمْر دید آن خاندان | |
۷۸۴ | نَعْرههاشان میرَوَد در وَیْل و وَشْت | پُر هَمیگردد همه صَحرا و دشت | |
۷۸۵ | یک غریبی شاعری از رَهْ رَسید | روزِ عاشورا و آن اَفْغان شَنید | |
۷۸۶ | شهر را بُگْذاشت و آن سوی رایْ کرد | قَصْدِ جُست و جویِ آن هَیْهای کرد | |
۷۸۷ | پُرسْ پُرسانْ میشُد اَنْدَر اِفْتِقاد | چیست این غَم؟ بر کِه این ماتَم فُتاد؟ | |
۷۸۸ | این رئیسِ زَفْت باشد که بِمُرد | این چُنین مَجْمَع نباشد کارِ خُرد | |
۷۸۹ | نامِ او وَ الْقابِ او شَرحَم دَهید | که غَریبَم منْ شما اَهْلِ دِهید | |
۷۹۰ | چیست نام و پیشه و اَوْصافِ او؟ | تا بگویم مَرثیه زَ الْطافِ او | |
۷۹۱ | مَرثیه سازم که مَردِ شاعرم | تا ازین جا بَرگ و لالَنْگی بَرَم | |
۷۹۲ | آن یکی گُفتَش که هی دیوانهیی | تو نهیی شیعه عَدوِّ خانهیی | |
۷۹۳ | روزِ عاشورا نمیدانی که هست | ماتَمِ جانی که از قَرنی بِهْ است؟ | |
۷۹۴ | پیشِ مؤمن کِی بُوَد این غُصّه خوار؟ | قَدْرِ عشقِ گوش عشقِ گوشْوار | |
۷۹۵ | پیشِ مؤمن ماتَمِ آن پاکْروح | شُهرهتَر باشد زِ صد طوفانِ نوح |
#شرح_مثنوی
#داستانهای_مثنوی_مولانا
مردم شهر حلب در روز عاشورا در کنار دروازه شهر جمع میشدند و از صبح تا شب به عزاداری و گرامی داشت واقعه کربلا میپرداختند و ظلمهایی که یزید وشمر بر خاندان پیامبر(ص)روا داشته بودند را برمیشمردند. زمانی در همین روز عاشورا شاعری به این شهر رسید و آن جمعیت عظیم را در حال شیون و زاری دید. وقتی پرس و جو کرد و از ماجرا آگاه شد، رو به ایشان گفت: ” این واقعه اندوهبار کی رخ داده است؟ چرا خبر این حادثه غمبار اینقدر دیر به اینجا رسیده است؟! اصلا گریه و ماتم بهر چیست؟! روح والای آن شهید راه حق یعنی حضرت سیدالشهدا از زندان دنیا رها شد و به عالم بالا متصل گشت و این رهایی شادی آفرین است نه ماتم زا! کسی که جوی آب را دیده باشد از عطای آب دریغ ندارد چه رسد به کسی که دریا را دیده باشد! پس اگر از مراتب عالیه آنان آگاه نیستید بروید و به حال خود گریه کنید که چیزی جز این عالم خاکی را نمیبینید و با ماتم بر او رستاخیز را انکار میکنید.
سلام
من به تازگی با وبسایت شما آشنا شدم. همیشه دغدغه درک متون کهن رو داشتم، که کتاب ۳۶۵ روز در صحبت مولانا رو گرفتم، کتابی بسیار زیبا شامل تمام متون رومی بزرگ. و همچنان اشتیاق به خواندن مثنوی رو در سر داشتم که اتفاقی با شما آشنا شدم، ایده ای بسیار عالی و خدا قوت