مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۴۹ – جواب دادنِ قاضی صوفی را
۱۵۸۱ | گفت قاضی واجِب آیَدْمان رِضا | هر قَفا و هر جَفا کارَد قَضا | |
۱۵۸۲ | خوشْدِلَم در باطِنْ از حُکْمِ زُبُرْ | گَرچه شُد رویَم تُرُش کَالْحَقُّ مُرّ | |
۱۵۸۳ | این دِلَم باغ است و چَشمَم اَبروَش | ابر گِریَد باغْ خَندَد شاد و خَوش | |
۱۵۸۴ | سالِ قَحْط از آفتابِ خیرهخَند | باغها در مرگ و جانْ کَندن رَسَند | |
۱۵۸۵ | زَ امْرِ حَق َوَابْکُوا کَثیراً خوانْده یی | چون سَرِ بِریانْ چه خَندان مانْدهیی؟ | |
۱۵۸۶ | روشَنیِّ خانه باشی هَمچو شمع | گَر فُرو پاشی تو هَمچون شَمعْ دَمْع | |
۱۵۸۷ | آن تُرُشروییِّ مادر یا پدر | حافِظِ فَرزند شُد از هر ضَرَر | |
۱۵۸۸ | ذوقِ خَنده دیدهیی ای خیرهخَند | ذوقِ گریه بین که هست آن کانِ قَند | |
۱۵۸۹ | چون جَهَنَّم گِریه آرَد یادِ آن | پَسْ جَهَنَّم خوشتَر آید از جِنان | |
۱۵۹۰ | خَندهها در گِریهها آمد کَتیم | گنجْ در ویرانهها جو ای سَلیم | |
۱۵۹۱ | ذوقْ در غَم هاست پِیْ گُم کَردهاند | آبِ حیوان را به ظُلْمَت بُردهاند | |
۱۵۹۲ | بازگونه نَعْل در رَهْ تا رِباط | چَشمها را چار کُن در اِحْتیاط | |
۱۵۹۳ | چَشمها را چار کُن در اِعْتِبار | یارْ کُن با چَشمِ خود دو چَشمِ یار | |
۱۵۹۴ | اَمْرُهُم شوری بِخوان اَنْدَر صُحُف | یار را باش و مگوش از ناز اُف | |
۱۵۹۵ | یارْ باشد راه را پُشت و پَناه | چون که نیکو بِنْگَری یاراست راه | |
۱۵۹۶ | چون که در یاران رَسی خامُش نِشین | اَنْدَر آن حَلْقه مَکُن خود را نِگین | |
۱۵۹۷ | در نمازِ جُمعه بِنْگَر خوش به هوش | جُمله جمعاَند و یکاَنْدیشه وْ خَموش | |
۱۵۹۸ | رَخْتها را سویِ خاموشی کَشان | چون نِشانْ جویی مَکُن خود را نِشان | |
۱۵۹۹ | گفت پیغامبر که در بَحْرِ هُموم | در دِلالَت دان تو یاران را نُجوم | |
۱۶۰۰ | چَشم در اِسْتارِگان نِهْ رَهْ بِجو | نُطْقْ تَشْویشِ نَظَر باشد مَگو | |
۱۶۰۱ | گَر دو حَرفِ صِدْق گویی ای فُلان | گفتِ تیره در تَبَع گردد رَوان | |
۱۶۰۲ | این نَخوانْدی کَالْکَلامْ ای مُسْتَهام | فی شُجونٍ جَرَّهُ جَرُّ الْکَلام؟ | |
۱۶۰۳ | هین مَشو شارعْ در آن حَرفِ رَشَد | که سُخَن زو مَر سُخَن را میکَشَد | |
۱۶۰۴ | نیست در ضَبْطَت چو بُگْشادی دَهان | از پِیِ صافی شود تیره رَوان | |
۱۶۰۵ | آن کِه مَعْصومِ رَهِ وَحیِ خداست | چون همه صافست بُگْشایَد رَواست | |
۱۶۰۶ | زان که ما یَنْطِق رَسولٌ بِالهَوی | کِی هوا زایَد ز مَعْصومِ خدا؟ | |
۱۶۰۷ | خویشتن را ساز مِنْطیقی زِ حال | تا نگردی هَمچو من سُخْرهیْ مَقال |
پنهان بودن پیروزی ها در شکست ها، نعل وارونه دنیا و لزوم انتخاب یار در راه
خنده ها در گریه ها پنهان شده است. ای ساده دل، باید در ویرانه ها به جست و جوی گنج باشی.
شادی واقعی در غم ها قرار داده شده است ولی این را پنهان کرده اند (یا جویندگان این راه را گم کرده اند). آب حیات ابدی را در ظلمت ها قرار داده اند.
در راه سلوک تا رسیدن به کاروانسرا (حقیقت)، نعل های وارونه زیادی قرار دارد و تو باید چهار چشمی مراقب و مواظب باشی.
چشم هایت را چهار تا بکن تا عبرت ها را بیاموزی. (چگونه می توان چهار چشم داشت؟) : دو چشم یار و دوستت را با چشمان خودت دوست کن.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!