مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۲۶ – با خویش آمدنِ عاشقِ بی‌هوش و رویْ آوردن به ثَنا و شُکرِ معشوق

 

۴۶۹۵ گفت ای عَنْقایِ حق جان را مَطاف شُکر که باز آمدی زان کوهِ قاف
۴۶۹۶ ای سِرافیلِ قیامَت گاهِ عشق ای تو عشقِ عشق و ای دِلْخواهِ عشق
۴۶۹۷ اَوَّلین خِلْعَت که خواهی دادَنَم گوش خواهم که نَهی بر روزَنَم
۴۶۹۸ گَرچه می‌دانی به صَفْوَت حالِ من بَنده‌پَروَر گوش کُن اَقْوالِ من
۴۶۹۹ صد هزاران بار ای صَدْرِ فَرید ز آرزویِ گوشِ تو هوشَم پَرید
۴۷۰۰ آن سَمیعیِّ تو وان اِصْغایِ تو وان تَبَسُّم‌هایِ جانْ‌اَفْزایِ تو
۴۷۰۱ آن نَیوشیدن کَم و بیشِ مرا عِشوهٔ جانِ بَداَنْدیشِ مرا
۴۷۰۲ قَلْب‌هایِ من که آن مَعْلومِ توست بَس پَذیرفتی تو چون نَقْدِ دُرُست
۴۷۰۳ بَهرِ گُستاخیِّ شوخِ غِرِّه‌یی حِلْم‌ها در پیشِ حِلْمَت ذَرّه‌یی
۴۷۰۴ اَوَّلا بِشْنو که چون مانْدم زِ شَسْت اَوَّل و آخِر زِ پیشِ من بِجَسْت
۴۷۰۵ ثانیا بِشْنو تو ای صَدْرِ وَدود که بَسی جُستَم تورا ثانی نَبود
۴۷۰۶ ثالثا تا از تو بیرون رَفته‌ام گوییا ثالِثْ ثَلاثه گفته‌ام
۴۷۰۷ رابِعا چون سوختْ ما را مَزرَعه می‌نَدانَم خامِسه از رابِعه
۴۷۰۸ هر کجا یابی تو خونْ بر خاک‌ها پِی بَری باشد یَقینْ از چَشمِ ما
۴۷۰۹ گفتِ من رَعْد است و این بانگ و حَنین زَابْر خواهد تا بِبارَد بر زمین
۴۷۱۰ من میانِ گفت و گریه می‌تَنَم یا بِگِریم یا بِگویم؟ چون کُنم؟
۴۷۱۱ گَر بِگویَم فوت می‌گردد بُکا وَرْ نَگویَم چون کُنم شُکر و ثَنا
۴۷۱۲ می‌فُتَد از دیده خونِ دلْ شَها بین چه اُفتاده‌ست از دیده مرا
۴۷۱۳ این بِگُفت و گریه دَر شُد آن نَحیف که بَرو بِگْریست هم دون هم شَریف
۴۷۱۴ از دِلَش چَندان بَر آمَد هایْ هویْ حَلْقه کرد اَهْلِ بُخارا گِرْدِ اویْ
۴۷۱۵ خیره گویان خیره گریان خیره‌خَند مَرد و زن خُرد و کَلانْ حیران شُدند
۴۷۱۶ شَهر همْ هم‌رَنگِ او شُد اَشْک ریز مَرد و زن دَرهَم شُده چون رَستْخیز
۴۷۱۷ آسْمان می‌گفت آن دَم با زمین گَر قیامَت را نَدیدَستی بِبین
۴۷۱۸ عقلْ حیران که چه عشق است و چه حال تا فِراقِ او عَجَب‌تَر یا وصال؟
۴۷۱۹ چَرخْ بَر خوانْده قیامَت‌نامه را تا مَجَرِّه بَر دَریده جامه را
۴۷۲۰ با دو عالَمْ عشق را بیگانگی اَنْدَرو هفتاد و دو دیوانگی
۴۷۲۱ سخت پنهان است و پیدا حیرَتَش جانِ سُلطانانِ جانْ در حَسرَتَش
۴۷۲۲ غَیْرِ هفتاد و دو مِلَّت کیشِ او تَختِ شاهانْ تَخته‌بَندی پیشِ او
۴۷۲۳ مُطربِ عشق این زَنَد وَقتِ سَماع بَندگی بَند و خداوندی صُداع
۴۷۲۴ پس چه باشد عشق؟ دریایِ عَدَم دَر شِکَسته عقل را آن جا قَدَم
۴۷۲۵ بَندگیّ و سَلْطَنَت مَعْلوم شُد زین دو پَرده عاشقی مَکْتوم شُد
۴۷۲۶ کاشْکی هستی زبانی داشتی تا زِ هَستانْ پَرده‌ها بَرداشتی
۴۷۲۷ هر چه گویی ای دَمِ هستی ازان پَردهٔ دیگر بَرو بَستی بِدان
۴۷۲۸ آفَتِ اِدْراکِ آنْ قال است و حال خون به خون شُستَنْ مُحال است و مُحال
۴۷۲۹ من چو با سوداییانَش مَحْرمَم روز و شب اَنْدَر قَفَس در می‌دَمَم
۴۷۳۰ سختْ مَست و بی‌خود و آشفته‌یی دوش ای جان بر چه پَهْلو خُفته‌یی؟
۴۷۳۱ هان و هان هُش دار بَر ناری دَمی اَوَّلا بَر جِه طَلَب کُن مَحْرَمی
۴۷۳۲ عاشق و مَستیّ و بُگْشاده زبان اَللهْ اَللهْ اُشتُری بر ناوْدان
۴۷۳۳ چون زِ راز و نازِ او گوید زَبان یا جَمیلَ السَّتْر خوانَد آسْمان
۴۷۳۴ سَتْرِ چه؟ در پَشم و پنبه آذر است تا هَمی‌پوشیش او پیداتَر است
۴۷۳۵ چون بِکوشَم تا سِرَش پنهان کُنم سَر بَر آرَد چون عَلَم کاینک مَنَم
۴۷۳۶ رَغْمِ اَنْفَم گیرَدَم او هر دو گوش کِی مُدَمَّغ چونْش می‌پوشی؟ بِپوش؟
۴۷۳۷ گویَمَش رو گَرچه بَر جوشیده‌یی هَمچو جانْ پیدایی و پوشیده‌یی
۴۷۳۸ گوید او مَحْبوسِ خُنْب است این تَنَم چون مِیْ اَنْدَر بَزْمْ خُنْبَک می‌زَنَم
۴۷۳۹ گویَمَش زان پیش که گَردی گِرو تا نَیایَد آفَتِ مَستی بُرو
۴۷۴۰ گوید از جامِ لَطیفْ‌آشامْ من یارِ روزم تا نمازِ شامْ من
۴۷۴۱ چون بِیایَد شام و دُزدَد جامِ من گویَمَش وا دِهْ که نامَد شامِ من
۴۷۴۲ زان عَرَب بِنْهاد نامِ میْ مُدام زان که سیری نیست مِیْ‌خور را مُدام
۴۷۴۳ عشقْ جوشَد بادهٔ تَحْقیق را او بُوَد ساقی نَهانْ صِدّیق را
۴۷۴۴ چون بِجویی تو به توفیقِ حَسَن باده آبِ جان بُوَد اِبْریقْ تَن
۴۷۴۵ چون بِیَفْزایَد مِیِ توفیق را قُوَّتِ میْ بِشْکَند اِبْریق را
۴۷۴۶ آب گردد ساقی و هم مَستْ آب چون مگو وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
۴۷۴۷ پَرتوِ ساقی‌ست کَنْدَر شیره رَفت شیره بَر جوشید و رَقصان گشت و زَفْت
۴۷۴۸ اَنْدَرین مَعنی بِپُرس آن خیره را که چُنین کِی دیده بودی شیره را؟
۴۷۴۹ بی‌تَفکُّر پیشِ هر داننده هست آن کِه با شوریده شوراننده هست

#دکلمه_مثنوی

2 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *