فیه ما فیه مولانا – فصل ۶۶
فصل شصت و ششم
سَراجالدّین[۱] گفت که مسألهای گفتم، اندرونِ من درد کرد، فرمود آن موکّلی است که نمیگذارد که آن را بگویی، اگرچه آن موکّل را محسوس نمیبینی ولیکن چون شوق و راندن و الَم میبینی دانی که موکّلی هست.
در آبی میروی، نرمیِ گُلها و ریحانها به تو میرسد و چون طرفِ دیگر میروی خارها در تو میخَلد، معلوم شود که آن طرف خارستان است و ناخوشی و رنج است و این طرف گلستان و راحت است، اگرچه هر دو را نمیبینی، این را وجدانی گویند، از محسوس ظاهرتر است؛ مثلاً گرسنگی و تشنگی و غضب و شادی جمله محسوس نیستند اما از محسوس ظاهرترند زیرا اگر چشم را فراز[۲] کنی محسوس را نبینی، اما دفعِ گرسنگی از خود به هیچ حیله نتوانی کردن، همچنین گرمی در غذاهای گرم و سردی و شیرینی و تلخی در طعامها نامحسوساند ولیکن از محسوس ظاهرتر است.
آخِر تو به این تن چه نظر میکنی، تو را به این تن چه تعلّق است؟ تو قایمی بیاین و هماره بیاینی، اگر شب است پروای تن نداری و اگر روز است مشغولی به کارها؛ هرگز با تن نیستی، اکنون چه میلرزی بر این تن، چون یک ساعت با وی نیستی، جایهای دیگری، تو کجا و تن کجا؟ اَنْتَ فِی وَادٍ وَ اَنَا فِیْ وَادٍ[۳] این تن مغلطهای عظیم است، پندارد که او مُرد، او نیز مُرد، هی تو، چه تعلّق داری به تن؟ این چشمبندی عظیم است، ساحرانِ فرعون[۴] چون ذرّهای واقف شدند تن را فدا کردند، خود را دیدند که قایماند بیاین تن و تن به ایشان هیچ تعلّق ندارد و همچنین ابراهیم و اسماعیل و انبیا و اولیا چون واقف شدند، از تن و بود و نابودِ او فارغ شدند.
حجّاج بنگ[۵] خورده بود و سر بر در نهاده بانگ میزد که در را مجنبانید تا سرم نیفتد؛ پنداشته بود که سرش از تن جداست و به واسطۀ در قایم است؛ احوالِ ما و خَلق همچنین است، پندارند که به بدن تعلّق دارند یا قایم به بدناند.
——
[۱] حواشی استاد فروزانفر: ظاهراً مقصود سراجالدّین مثنوی خوان است از مریدان خاص مولانا که در مناقب افلاکی و ولدنامه مذکور است یا سراجالدّین محمود بن ابیبکر ارموی از علماء بزرگ و معاصر مولانا متوفی ۶۸۲٫
[۲] باز، گشاده.
[۳] حواشی استاد فروزانفر: مثل است که در حدیث هم بدین صورت آمده: قال رسول الله صلی الله الله علیه و سلم: یَأْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ اَلْقُرآنٌ فی وادٍ وَ هُمْ فی وادٍ، نوادرالاصول،ص ۳۸۰ و یکی از شعرا گوید: و نحن بواد والعذول بواد.
[۴] حواشی استاد فروزانفر: این مطلب را در قسمتی از مثنوی (ص ۲۳۸ ) که آغازش این است: (دفتر سوم بخش ۷۵) به صورتی هرچه تمامتر بیان فرموده است.
[۵] حواشی استاد فروزانفر: استعمال بنگ در روزگار حجاج بن یوسف معمول نبوده و گویا در این حکایت خلطی واقع شده است.
دکلمه فیه ما فیه مولانا
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!