مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: تمایز و اختلاف ذاتی افراد بشر با یکدیگر
۳- مولوی میان افراد بشر از تمایز صنفی گذشته، در آن حد است که گویی تمایز و اختلاف ذاتی نوعی و جنسی معتقد است؛ چرا که افراد کامل انسانی را اصلاً از جنس دیگر افراد و اصناف بشر نمیشمارد؛ چنانکه گروه انبیا و اولیا نیز هرچند از یک صنف ممتاز شمرده میشوند، باز همه در یک مرتبه نیستند «تِلْک الرُّسُلُ[۱] فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ: بقره ج ۲ آیه ۲۵۳»؛ «نور را در مرتبت ترتیبهاست»
کار پاکان را قیاس از خود مگیر/ گرچه باشد در نوشتن شیر شیر
جمله عالَم زین سبب گمراه شد/ کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
هم سَری با انبیا برداشتند/ اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر، ایشان بشر/ ما و ایشان، بستۀ خوابیم و خَور
این ندانستند ایشان از عَمِی/ هست فرقی در میان بیمُنتهی
هر دو گون زنبور خوردند از محل/ لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب/ زین یکی سرگین شد و، زان مُشک ناب
هر دو نیخوردند از یک آبخور/ آن یکی خالی و این پُر از شکر
صد هزاران اینچنین اَشباه بین/ فرقشان هفتادساله راه بین
این خورد، گردد پلیدی زو جدا/ او خورد، گردد همه نور خدا
این زمین پاک و آن شوره است و بَد/ این فرشتهی پاک و آن دیو است و دَد
***
جسمها چون کوزههای بستهسر/ تا که در هر کوزه چه بُود درنگر
آن یکی کوزه پر از آب حیات/ وین یکی کوزه پر از زهر مَمات
گر به مَظروفش نظر داری شَهی/ ور به ظرفش عاشقی تو گمرهی
[۱] اشاره به گفتۀ خود مولوی است که در اختلاف درجات و مراتب اولیا گوید: وآنکه زان قندیل کم مشکات ماست/ نور را در مرتبت ترتیبهاست
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!