مولوی‌نامه – جلد اول – فصل دوم: عقاید مذهبی و مسائل فقهی شرعی مولوی در مثنوی – عقیدۀ مولوی در حق خاندان و اهل بیت رسول علیهم السلام

در دفتر اول مثنوی شریف یک‌جا از«سبطین» یعنی حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام یاد می‌کند؛ و آنها را گوشوارۀ عرش ربانی می‌خواند.

چون ز رویش مرتضی شد دُرفَشان/ گشت او شیر خدا در مَرجِ جان

چون‌که سبطین از سرش واقف بدند/ گوشوار عرش ربانی شدند [۱]

در دفتر ششم هم یک موضع کلمۀ «گوشوار» را کنایه از همان «سبط پیغمبر» آورده است؛ در داستان آن کس که روز عاشورا به شهر «حلب» وارد شد و چون عزاداری شیعیان را دید پرسید که این غوغا و هیاهو را چه سبب است؛ به او جواب دادند:

روز عاشورا نمی‌دانی که هست/ ماتَم جانی که از قَرنی بِه است

پیش مؤمن کی بُوَد این قصه خوار/ قَدر عشق گوش، عشق گوشوار

پیش مؤمن ماتم آن پاک‌روح/ شهره‌تر باشد ز صد طوفان‌نوح

باز مولوی به قدرت خلاقۀ تخیل شاعرانه در کسوت آن مرد تازه‌وارد می‌رود و با تحقیق عارفانه اعتقاد درونی خود را اظهار می‌کند:

روح سلطانی ز زندانی بِجَست/ جامه چه درّیم و چون خاییم دست

چون‌که ایشان خسرو دین بوده‌اند/ وقت شادی شد چو بگسستند بَند

سوی شادُروان دولت تافتند/ کُنده و زنجیر را انداختند

دور ملک است و گه شاهنشهی/ گر تو یک ذره از ایشان آگهی

ور نیی آگه بُرو بر خود گِری/ زان‌که در انکار نَقل و مَحشری

[۱]  این بیت در نسخ قدیم معتبر آمده؛ در مثنوی چاپ «نیکلسون» هم به طور نسخه بدل ضبط شده است. اما در نسخه‌های معمول این دو بیت را نوشته‌اند که ظاهراً الحاقی است.
روشن از نورش چو سبطین آمدند/ عرش را درین و قرطین آمدند/ آن یکی از زهر کرده جان نثار/ وان سرافکنده براهش مست‌وار

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *