مولوینامه – جلد اول – فصل سوم: عقاید و افکار کلامی و فلسفی مولوی – رد شبهۀ جبر
مولوی در اثنای مبحث فوق متوجه نکتهیی دقیق میشود که شاید کسی پیش خود تصور کند که حقیقت واقع جبر است؛ اما بشر علم به جبر ندارد و آنچه از اختیار فهم میکند توهم و پندار محض است که هیچ واقعیت ندارد.
مولوی این شبهه را جواب میدهد به اینکه انسان در وقت بیماری و گرفتاری مخصوصاً هنگامی که نزدیک شدن اجل محتوم را حس میکند خودبهخود به یاد خدا میافتد و حالت توبه و استغفار بر وی دست میدهد؛ در این حال زشتی گناهان بشر پیش چشم او میآید و از خدا طلب آمرزش و مغفرت میکند؛ پس حدوث این حالت خود دلیل بر این است که انسان در کمون روح و نهانگاه ضمیر خود احساس اختیار میکند و همین اختیار است که در وقت بیماری و گرفتاری خود را نشان میدهد.
ور تو گویی غافل است از جبر او/ ماه حق پنهان شد اندر ابر او
هست این را خوشجواب ار بشنوی/ بگذری از کفر و بر دین بگروی
حسرت و زاری که در بیماری است/ وقت بیماری همه بیداری است
آن زمان که میشوی بیمار تو/ میکُنی از جُرم استغفار تو
مینماید بر تو زشتی گُنه/ میکنی نیت که بازآیم به ره
عهد و پیمان میکُنی که بعد ازین/ جز که طاعت نبودم کاری گُزین
اشاره است به آیه کریمۀ قرآن مجید که بدکاران در قیامت آرزو میکنند که به دنیا برگردند و به جای اعمال زشتی که داشتند رفتار خود را عوض کنند «یا لیتنا نرد فنعمل غیر الذی کنا نعمل».
پس یقین گشت اینکه بیماری تو را/ میببخشد هوش و بیداری تو را
مولوی دنبالۀ این مطلب، به مطالب عرفانی عالی مکتب خود گریز میزند و میگوید:
پس بدان این اصل را ای اصلجو/ هرکه را درد است او بُرده است بو
هرکه او بیدارتر پردردتر/ هرکه او آگاهتر رُخ زردتر
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!