مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: امواج مغز و دستگاه قوای دماغی در خواب

باز بر توضیح می‌افزایم که خواب دیدن به قول حکما، محصول امواج مغز یا دستگاه قوای دماغی؛ مخصوصاً «قوۀ متخیله» و «قوۀ خیال» و «حس مشترک = بنطاسیا» است که اطبا و فلاسفۀ قدیم آنها را از پنج قوۀ باطنی شمرده و مواضع آنها را در سه بطن یا سه تجویف مقدم و مؤخر و اوسط دماغ معین کرده‌اند[۱].

محل قوۀ متخیله که آن را «قوۀ مفکره» و «متصرفه» نیز گویند[۲] بخش مقدم از بطن یا تجویف اوسط دماغ است؛ و کار و وظیفۀ او چنان‌که اشاره کردیم محاکات و تمثیل و ترکیب و تفصیل؛ یعنی گسستن و پیوستن صور و معانی جزئی است؛ یعنی آن جزئیات را که در مخزن خیال و قوۀ واهمه ذخیره شده است با یکدیگر ترکیب، و از یکدیگر جدا می‌کند؛ از این قبیل که مثلاً «گاو بال‌دار» و «مار هفت‌سر» و «شیر بی‌سر و یال و دم» در تخیل می‌سازد؛ و ساختۀ او به واسطۀ قوۀ خیال و اندیشه؛ به حس مشترک که آن را «لوح نفس» می‌گویند؛ و به آیینۀ دورو تشبیه می‌کنند که یک روی آن به حواس ظاهری؛ و روی دیگرش به حواس باطنی و قوای نفسانی است[۳] می‌رسد؛ و چون به این مرحله رسید به مقام حس و شهود رسیده باشد.

حقیقت امر این است که آن‌کسی‌که خواب می‌بیند، و آن‌کسی را که در خواب می‌بینند؛ آنکه در خواب سخنی به ما می‌گوید و آنکه می‌شنود، همه یکی است؛ این‌ها همه اطوار تودرتو و لابلای همین نفس انسانی است که در خواب به صورت خود و به صورت دیگری درمی‌آید؛ هم قائل می‌شود و هم سامع.

خوب است تحقیق این معنی دقیق عرفانی و فلسفی را از زبان سحر بیان خود مولوی بشنوید

همچو آن وقتی که خواب اندر روی/ تو ز پیش خود به پیش خود شوی
بشنوی از خویش و پنداری فلان/ با تو اندر خواب گفته است آن نهان 

در فصول بعد نیز دراین‌باره گفت‌وگو خواهیم کرد ان‌شاءالله تعالی.

[۱]  دو قوۀ باطنی دیگر یکی «قوۀ وهم» است و یکی «قوۀ حافظه».

حس مشترک: که محل آن را بخش مقدم از بطن مقدم یا تجویف اول دماغ گفته‌اند وظیفه‌اش ادراک معانی جزئی است؛ و «قوۀ خیال» در بخش مؤخر از همان بطن مقدم؛ گنجور و خزانه‌دار حس مشترک است؛ یعنی آنچه را که حس مشترک از حواس ظاهر پذیرفته و ادراک کرده باشد، قوۀ خیال در خود نگاه می‌دارد؛ چنان‌که بعد از غیبت محسوسات نیز صور آنها در ذهن باقی می‌ماند.

قوۀ وهم: که موضع آن را در نهایت تجویف اوسط دماغ معین کرده‌اند، کارش ادراک معانی جزئی است؛ و «قوۀ حافظه» که آن را «ذاکره» نیز می‌گویند خازن و گنجینه‌دار قوۀ وهم است؛ و نسبت او به وهم مثل نسبت خیال است به حس مشترک.

محل قوۀ حافظه پشت استخوان قمحدوه است؛ و بدین سبب هرگاه ضربتی سخت به قُمحدوه وارد می‌شود؛ در قوۀ حافظه خلل بهم می‌رسد.

برای تحقیق در قوای پنج‌گانۀ باطنی و مواضع تشریحی آنها بهترین ماخذ کتاب قانون و شفای ابوعلی سینا و جلد دوم شوارق عبدالرزاق لاهیجی و شرح نفیسی است.

[۲]  این قوه هرگاه دستیار قوۀ وهم، و در استخدام نفس حیوانی باشد آن را «متخیله» گویند؛ و چون دستیار عقل و تحت فرمان نفس ناطقۀ انسانی باشد آن را «مفکره» خوانند؛ و تسمیۀ او به «قوۀ متصرفه» به مناسبت تصرف اوست در ترکیب و تفصیل صور و معانی جزئی که در متن گفته‌ایم. برای مزید فایده می‌گویم که در چهار مقالۀ عروضی دربارۀ قوۀ متخیله می‌گوید «چون او را با نفس حیوانی یار کنند متخیله گویند و چون با نفس انسانی یار کنند مفکره خوانند»؛ در نسخه‌های چاپی اشتباهاً به جای کلمۀ «یار» با حرف رای بی‌نقطه، «یاد» با دال نوشته‌اند.

[۳]  نیز حس مشترک را به حوض و تالابی تشبیه کنند که به وسیلۀ حواس پنج‌گانۀ ظاهر، پنج نهر یا پنج فواره در آن می‌ریزد. و پنج حس ظاهر عبارت است از باصره [=دیدن] و سامعه [=شنیدن] و ذایقه [=چشیدن] و شامه[=بوییدن] و لامسه [=بسودن].

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *