مولوینامه – جلد اول – فصل چهارم: قهر و جفای خلق، لطف و توفیق الهی است
۸- مولوی میگوید قهر و جفای خلق در واقع لطف و توفیق الهی است؛ از این جهت که اعتماد ما از خلق بیاعتبار و مردم بیوفای سست عهد دنیا بریده میشود؛ و ناچار رو به درگاه خداوند کریم قاضی الحاجات میکنیم.
پس اگر دیدیم که این قبیل یاران دوستروی از ما روی برگرداندند و دشمن ما شدند؛ باید خشنود و خوشحال و شکرگزار باشیم؛ و به شکرانۀ این موهبت که وسیله و مقدمۀ توفیق جبری ما در توجه به حق تعالی شده است، مال بذل کنیم و صدقه به فقرا بدهیم؛ و نیز از این جهت خوشوقت و سپاسگزار باشیم؛ که چون عاقبت از ما بریدنی و برگشتنی بودند؛ زودتر به ترک ما گفتند و عمر و حال و مال ما را کمتر تباه ساختند؛ و ما در جوال عشوۀ ایشان نماندیم و نجات یافتیم.
این دم ار یارانت با تو ضِد شوند/ وز تو برگردند و در خَصمی روند
تو بگو نک روز من پیروز شد/ آنچه فردا خواست شد امروز شد
***
یار تو چون دشمنی پیدا کُند/ گر حِقد و رَشک او بیرون زَند
تو ازان اِعراض او اَفغان مَکُن/ خویشتن را ابله و نادان مَکن
بلکه شکر حق کن و نان بخش کُن/ که نگشتی در جوال او کُهُن
از جوالش زود بیرون آمدی/ تا بجویی یار صدق سرمدی
نازنین یاری که بعد از مرگ تو/ رشتۀ یاری او گردد سه تو
این جفای خلق بر تو در جهان/ گر بدانی گنج زر آمد نهان
خلق را با تو چنین بدخو کند/ تا تو را ناچار رو آن سو کند[۱]
این یقین دان کاندر آخر جملهشان/ خصم گردند و عدو و سرکشان
بشنو از عقل خود ای انباردار/ گندم خود را به اَرضُ الله سپار
تا شود ایمن ز دزد و از شُپُش/ دیو را با دیوچه[۲] زودتَر بِکُش
[۱] در نسخهها به اختلاف «رو ز آن سو» و «رخ ز آن سو» هم نوشتهاند.
[۲] «دیوچه» در فرهنگها به دو معنی ضبط شده است؛ یکی کرمی که چیزهای پشمینه و مویینه را تباه سازد و آن را «بید» گویند، دیگر زالو که به عربی «علقه» میگویند؛ و در اینجا مراد کرمی است که گندم و برنج و امثال آن از حبوبات را فاسد میکند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!