مولوی‌نامه – جلد اول – فصل چهارم: علوم و معارف بشری دسته گلی چند از گلشن دل است

مولوی می‌گوید علوم و معارف بشری گلدسته‌یی چند از گلستان باصفای دل؛ یعنی نموداری و پرتوی از عالم بی‌انتهای روح پاک و عقل روشن است؛ ولیکن ما در اثر غفلت و کوتاه‌بینی، زبون و مفتون همین چند دسته از علوم و فنون متداول شده؛ و در آن گلزار را که معدن گل‌های نامتناهی و منبع سرشار اسرار و مطلع انوار اشراقات الهی و کشف و شهود دانش‌ها و الهامات بی‌پایان آسمانی است، بر خود بسته‌ایم.

گُلشنی کز بَقل[۱] روید یک دَم است/ گُلشنی کز عقل روید خُرم است

گُلشنی کز گِل دَمَد، گردد تَباه/ گُلشنی کز دل دمد، وافَرحَتاه

علم‌های با مَزه‌ی دانسته‌مان/ زان گُلستان یک دو سه گُلدسته دان

زان زبون این دو سه گلدسته‌ایم/ که در گُلزار بر خود بَسته‌ایم

و بالجمله مولوی همه‌جا اشراق قلبی و کشف و شهود عرفانی را که محصول ریاضت و روشنی و صفای باطن است، بر دلایل فلسفی برهانی ترجیح می‌دهد:

آفتاب آمد دَلیل آفتاب/ گر دَلیلت باید از وی رو مَتاب

از وی ار سایه نشانی می‌دهد/ شمس هر دَم نور جانی می‌دهد

***

عاشقان را شادمانی و غَم اوست/ دَستمزد و اُجرت خدمت هم اوست

غیر معشوق ار تماشایی بُوَد/ عشق نَبوَد هَرزه سودایی بُوَد

عشق آن شُعله است کو چون برفُروخت/ هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت

تیغ لا، در قَتل غیر حق بِراند/ درنگر ز آن پس که بعد لا، چه ماند

ماند اِلَّا الله، باقی جمله رفت/ شاد باش ای عشق شرکت‌سوز زَفت

مبحث علم و عرفان را به همین‌جا ختم می‌کنم و بر سر توضیح در معرفی عابد و زاهد و عارف می‌روم که وعده داده بودم.

[۱]  نقل: خ.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *